علیرضا طالبزاده
تناقض بزرگ و غیرقابل هضمی است؛ وقتی نمایندهای که در کمیسیون اجتماعی مجلس عضو است و باید آسیبهای اجتماعی مانند کودک همسری، بزهکاری و جرم و تجاوز را رصد و با آنها مبارزه کند خود به تجاوز و قتل متهم میشود. تناقضی از این آشکارتر نمیتوان یافت وقتی میبینی نماینده و سیاستمداری که در حضور رایدهندگانش قسم خورده راستگویی و شفافیت جزو اصول و باورهایش باشد در روز روشن به تناقضگویی متوسل میشود و میخواهد رفتار اشتباه خود را توجیه و به هر قیمت و وسیلهای که شده بر آن سرپوش بگذارد.
چه طور میتوان این پارادوکس و تناقص آشکار را توجیه کرد وقتی نمایندهای کهنه کار و صاحب تجربه که باید مظهر آرامش و شکیبایی و الگوی رفتار انسانی و دعوت کننده به عدم خشونت باشد خود خشونت طلب از آب در میآید و دستور حمله به ستاد رقیب و آتش زدن آن را صادر میکند. در کجای مغز بشری میتوان این فایل تناقض را ذخیره کرد وقتی میبینی نمایندهای که عضو کمیسیون امنیت ملی و سیاست خارجی است نه زبانی بین المللی میداند و نه سررشتهای از دانش دیپلماسی دارد. این را دیگر کجای دل میتوان پنهان کرد وقتی به عنوان یک آدم عادی و شهروند معمولی موفق به یافتن رابطهای بین عمل و حرف سیاستمداری نمیشوی. چه میتوان کرد وقتی شب وارد شبکههای اجتماعی میشوی و برای آنکه اهل خانه صدای فحشهای رکیک نمایندهای که بازیچه دست دلالها شده است را نشنوند هدفون در گوش میگذاری.
همچنان سخت به فکر فرو میروی که چه تفاوتی بین من دستفروش و آن نماینده وجود دارد و این حس به تو دست میدهد که تو بیشتر از او از اوضاع و احوال کشور خبر داری و وضع مملکت را بیشتر از او میفهمی. این وسوسه در جانت میافتد که اگر تو جای او مینشستی بیشتر از او به حال مملکلت مفید بودی. تناقضی از این آشکارتر نمیتوان یافت وقتی میشنوی نمایندهای که عضو کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس است و باید روی قوانینی برای مبارزه با جعل مقاله و مدرک تحصیلی کار و با آن مبارزه کند مقاله و مدارکش جعلی و قلابی از آب در میآید، یا مدرک تحصیلی خود را از راه رانت و بدون اینکه سر کلاس درسی حاضر شده باشد گرفته است. شاید بتوان از تلفظ اشتباه آنکه عنوان دکترا و عضویت در هیات رئیسه را یدک میکشد چشم پوشید اما نمیتوان به فرمایشات آن سیاستمداری که فرزندانش در ینگه دنیا روزگار به خوشی میگذرانند و با آیفون درباره فقر و دشمنی با آمریکا مطلب پست میکنند بی تفاوت بود.
به سختی میتوان به مدیری که از رانت علمی، سیاسی و اقتصادی استفاده میکند و از عدالت اجتماعی و فقر صحبت میکند گوش داد و اعتماد کرد. تناقص خنده داری است وقتی میبینی سیاستمداری در خودرو خارجی اش از اقتصاد مقاومتی و حمایت از کالای ایرانی صحبت میکند! یک سوال بزرگ همچنان سالهاست فکر ما را به خود مشغول کرده است که این افراد چگونه به این سطح رسیدهاند و ما سکان کشتی کشور خود را به دست چه کسانی به امانت سپردهایم و چه کسانی امور ما را اداره میکنند؟ آیا دستهایی نامرئی در کار است که این افراد را به خورد ملت داده است و اینان به پشتوانه و پشتگرمی آنها به اینجا رسیده و خود را مجاز به انجام هر کاری میدانند و شاید در این معادله قسمتی از تقصیر به خود ما برمی گردد که راضی شدهایم تا اینان بر گرده ما سوار شوند و کشور را هر روز در منجلاب فساد ببرند.
انقلابات اجتماعی همیشه باعث بهم خوردن طبقات اجتماعی میشود اما به تدریج که دوران احساسی سپری میشود امور به دست افراد متخصص و کاردان سپرده میشود اما به نظر اینجا کمتر از این اتفاقات اقتاده و ما همچنان در حال و هوای احساسی سیر میکنیم. با ردگیری رزومه و نحوه رشد این افراد به اطلاعات غم انگیز و فاجعه باری میرسیم. گروهی از اینان افراد فرصت طلبی بودند که نه تعهد و حب وطن داشتند و نه تخصص و در اوایل انقلاب از بیکاری، فقر و ناتوانی از عدم ادامه تحصیل به کاروان انقلاب پیوستند و بعدها به بهانه هایی مانند شرکت در جنگ و با کمک امتیازات ورانتهایی که در دسترس داشتند بدون اینکه تدریجی و پله به پله و با طی کردن مسیر و کسب مهارتهای شخصی و حرفهای و تخصصها مراحل رشد را طی کنند از راههای میان بر و به سرعت رشد کردند و به جلو رانده شدند و حالا عنوانهای بزرگی را یدک میکشند، عنوانهایی که اندکی برای آنها زیادی است و شایسته و برازنده آنها نیستند، در حالی که شاید نیازهای ابتدایی و سطح پایینشان هنوز به طور کامل ارضا نشده است.
این خلا حرفهای، علمی، اخلاقی و شخصی در آنها باعث شده است رفتارهایی از آنها مشاهد کنیم که ما را شوک زده میکند. جای بسی خوشحالی است که شبکههای اجتماعی ما را با «من» واقعی این افراد بیشتر آشنا میکند. مدیریت و نمایندگی تنها داشتن یک دست کت و شلوار سیاه با یک پیراهن سفید بدون یقه و یک جفت کفش ملی سیاه و اندکی ریش نیست، بلکه چیزی ماورای ظواهر است. سواد و تخصص و تجربه و کسب مهارتها با اخذ مدرک به دست نمیآید بلکه بابد زمان بگذاری و سخت کار کنی. دنیای امروز دنیای آموزش و مهارت هاست. هر ملتی که از کاملترین آموزش و تخصص برخوردار باشد و بیشترین مغز متفکر و متخصص و دانشمند را در حیطههای مختلف داشته باشد میتواند در جهان امروز عرض اندام کند. به تدریج که انسان پیشرفت کرده است مهارتها و علوم و تکنولوژی هم پیچیده شده است.
شاید رمز موفقیت اقتصادی و موتور پیشرانه کشورهای توسعهیافته را بتوان در دانشگاهها و رسانهها و جذب مغزهای کشورهای دیگر جستجو کرد. در خاتمه نگاهی بیاندازیم به مهارتهای عمومی که هر فرد در قرن بیست و یکم باید به آن مجهز باشد. این مهارتها را شهروندان معمولا در مدرسه و دانشگاه به غیر از تخصصی که دارند یاد میگیرند: مهارتهای همیاری و همکاری، مهارتهای ارتباط با دیگران، مهارتهای سخنرانی و روش ارائه مطلب و مشکل، مهارتهای زبانی، تفکر انتقادی، مهارتهای دیجیتالی، مهارت مدیریت زمان، مهارتهای آکادمیک مانند تحقیق، تهیه گزارش، تحلیل و تفسیر، مهارت کنترل عواطف و احساسات. آنهایی که امور مملکت را میچرخانند چه بهرهای از این مهارتها دارند؟ حداقل از یک وکیل ملت انتظار میرود که مهارت سخنرانی و مهارت کنترل احساسات و عواطف و خشم خود در موقعیتهای مختلف را تمرین کرده و بلد باشد.