✍ مجید مرادی *
در روزهای گذشته دو موضوع توجهم را جلب کرد:
یکی مصاحبه حجتالاسلام شیخ زکزاکی «رهبر شیعیان نیجریه» که پس از پنج سال زندان آزاد شد و در نخستین گفتگوی رسانه ای اش با سیمای جمهوری اسلامی از نیت و اراده خود برای تاسیس حکومت اسلامی در نیجریه سخن گفت و این که با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران چشم امیدشان به نظام جمهوری اسلامی بوده و افزود که علاوه بر انقلاب اسلامی ایران تحت تاثیر اندیشه انقلابی کمونیست ها هم بوده و از آنان هم الهام گرفته است.
دیگری مقاله «کوس رحیل»حجت الاسلام حائری شیرازی فرزند امام اسبق شیراز که به مثابه به صدا در آوردن آژیر خطر برای نظام بود. شیرازی دستاورد چهار دهه دولت دینی را توسعه فقر و فلاکت و فاصله گرفتن رهبران دینی از بدنه مردم دانسته و از تعطیل عقل و غلبه نادانی در تجربه حکومتی چهار دهه اخیر سخن گفته است.
با شنیدن آن مصاحبه و خواندن این مقاله به ياد دیالوگ مشهور پرستویی در فیلم مارمولک افتادم که به آن جوانک حافظ قرآن که در سلوک عرفانی دنبال یافتن راه میان بر بود گفت من دنبال راه دررو هستم تو دنبال راه میان بری عزیز برادر!
به گمانم گفتگوی میان این شیخ شیرازی و آن شیخ نیجریه ای گفتگوی جذابی خواهد شد. ای کاش شبکه خبر که هفتگی با چندین استاد دانشگاه آمریکایی گفتگو می کند این دو را در مناظره اي کنار هم بنشاند.
هر دو شیخ نیجریهای و شیرازی انسانهای صادقی هستند اما یکی درد خدا دارد و دنبال الگوی حکومتی است که هم محتوای الهی داشته باشد و هم ارزشهای انسانی مارکسیسم و کمونیسم را در خود گنجانده باشد. دیگری درد مردم دارد و برایش کارآمدی دولت و کرامت انسان مهم است و معتقد است اگر الگویی به توسعه فقر و فلاکت انجامید آن الگو دینی نیست و اساسا ناکارآمدیهای دولت دینی به پای دین نوشته میشود و موجودیت اجتماعی دین لطمه میبیند.
به این ترتیب این دو شیخ یکی بشارت دولتی اسلامی را می دهد که امید دارد در نیجریه تشکیل دهد و دیگری به راه طی شده چهل سال اخیر مینگرد و نگاهی آسیب شناختی دارد. آنچه شیخ زکزاکی بدان بی توجه است این است که در صورت تشکیل دولتی اسلامی در نیجریه قبل از هر چیز اسلامگرایان سنی تندرو حاکم خواهند شد و در مشروبفروشیها و حسینیهها را یکجا خواهند بست. در سایه چنان دولتی همین آزادی نسبی فعلی و حقوق نیم بند شهروندی فعلی هم برای زکزاکی و پیروان او فراهم نخواهد بود. بنابراین عاقلانهترین کار برای او تمرکز بر فعالیتهای اجتماعی و شعایری و گریز از سیاسی کردن تشیع است. او باید در این سخن اندیشه کند هر چند بر او این سخن آسان نرود.
اما شیخ شهاب الدین حائری شیرازی فرزند آیت اللهی است که نماینده رهبری در استان فارس و امام جمعه شیراز بوده است. او نیز مانند پدر، بلند و پست نظامی به نام جمهوری اسلامی را دیده و چشیده است. او اکنون نگران پیامدهای تلخ ماموریتهای متعدد و سنگینی است که جمهوری اسلامی در چهار دهه اخیر برای خود تعریف و خود را بدانها گرفتار کرده و ملزم بما لايلزمها ساخته است. او نهایت آن همه ماموریتهای غیر ضروری را رحیل یا سقوط میداند. چشم او بر تجربه سقوط اتحاد جماهیر شوروی است.
شیخ شیرازی میتوانست چونان بسیاری دیگر زبان در کام گیرد و نوک قلم از نیام برنگیرد و فارغ از غوغای خلق و درد مردم زیستی آسوده داشته باشد اما چنان که مولانا شعر را ناخوش داشت و دردی عظیم را موجب سرودن شمرد شهابالدین شیرازی هم دردی عظیم دارد که او را به نوشتن واداشته است. هل من قارئ يقرئه. کسی هست او را بخواند؟!
* منبع: کانال شخصی نویسنده در تلگرام