گروه فرهنگي: پيكر ريچارد فراي ايرانشناس كه وصيت كرده بود جسدش در ايران دفن شود، همچنان در انتظار به سر ميبرد و هيچ مقام مسئول ايراني پاسخي به خانواده او نداده است. در همين زمينه يكي از كاربران بهارنيوز يادداشت زير را ارسال نموده است:
این روزها عاشقان تاریخ و فرهنگ ایران در سوگ از دست دادن دو استاد نشستهاند؛ محمد ابراهیم باستانیپاریزی و ریچارد نلسون فرای؛ یکی ایرانی و دیگری غیر ایرانی اما ایراندوست.
شوربختانه صدا و سیمای ما ظاهرا استاد باستانی پاریزی را همچون پورفسور فرای،ایرانی نمیدانست و خبر مرگ وی مانند دوران زندگی پربار او بازتاب چندانی پیدا نمیکند. این اقدام صدا و سیما در ذهن من دانشجوی تاریخ این سوُال را ایجاد کرد که چرا در صدا و سیمای کشورم مرگ یک فوتبالیست آنقدر مهم است که روزها بر روی زندگی و مرگ او مانور ميدهند ولی با استاد دانشگاه اش این چنین برخورد ميکنند؟
اما مرگ پروفسور فرای حواشی دردناک و اسفباری را به دنبال داشت. ریچارد فرای که در دولت قبلی وصیت کرده بود که در کنار زاینده رود به خاک سپرده شود؛ با خواسته وی موافقت میشود اما از بخت بد او در دوران دولت روحانی از دنیا ميرود و او به یکباره ميشود جاسوس؛جاسوس آمریکا! براستی که این محقق ایران دوست، به چه اطلاعات طبقه بندی شده ای دسترسی داشت که او را جاسوس مینامند؟
گروهی که دیر سالی است تحت عنوان "گروه فشار" در جامعهی ما شناخته میشوند در اصفهان در اعتراض به دفن فرای تجمعی غیرقانونی برگزار کردند که حتی به مقبره ی "آرتو پوپ" هم رحم نکردند و با فرهنگ چند هزار سالهی ایران و ایرانی بازی میکنند و هیچ گونه برخورد قانونی با آنها صورت نمیگیرد. کاری که این افراطیون کردند تاثیری عمیقتر و دردناکتر از فیلمهای سیصد و پرسپولیس بر فرهنگ و هویت ایرانی داشته است. اینجاست که باید فریاد زد: «اینبار نه بیگانه که دشمن زخود است.» اینبار دشمن خارجی نیست، دشمن خودمانیم بر علیه فرهنگ و تاریخ خودمان.
باری؛ آنگاه که عده ای دراین کشور،کمر همت بر نابودی فرهنگ و تاریخ این مرز و بوم بسته اند شاید نباید خرده گرفت که چرا با بزرگان تاریخ وفرهنگمان این چنین برخورد میشود. نادیده بگیریم که ساز "تار"ایرانی و بازی"چوگان" ایرانی در حضور مسئولان وطنی به نام آذربایجان ثبت میشود. و فراموش کنیم مصادره کردن نام و اعتبار دانشمندان و فرهیختگان ایرانی توسط کشورهای حاشیهی خلیج فارس. و به نوشتهی یکی از دوستان، وقتی پرداختن به تاریخ و فرهنگ ایران، این دیرینه دیار هنرپرور تاریخ ساز و عشق ورزیدن بدان گناهی نابخشودنی جلوه میکند؛ شاید بهتر باشد دیگر کلامی بر زبان نیاوریم و به خاموشی فرو رویم؛ اما سخت است و غمانگیز.
این دود سیه فام که از بام وطن خواست از ماست که بر ماست.
و سخن آخر اينكه: واقعا در اين كشور يك مقام مسئول وجود ندارد كه به خانواده فراي براي دفن پيكرش در ايران پاسخي به اندازه بلي يا خير بدهد!؟ و آنان را از اين بلاتكليفي در آورد؟