گروه جامعه:- رسانه ها: روزنامه هفت صبح در گزارشي نوشت: در روزهای ملتهب سیاسی و اجتماعی چند روز گذشته جهان، پزشکان هنوز در تیررس افکار عمومی جامعه ایرانی قرار دارند و اتفاقات شوکه کننده ای مانند حوادث تروریستی فرانسه و کودتای ناموفق در ترکیه نیز سبب نشده که مردم از ماجراهای خطاهای پزشکی صرف نظر کنند. حاشیههای ناتمام درگذشت عباس کیارستمی همچنان موجهای جدیدی را ایجاد میکند و وجهه مقبول وزیر بهداشت را در معرض خطر قرار داده است. جدا از پاسخهای دنباله دار پسر کیارستمی و وزارت بهداشت که به نظر میرسد هر روز تندتر میشود، آخرین اتفاق عجیب در روز جمعه رخ داد. عده ای از هنرمندان و هنردوستان جلوی بیمارستان جم (که عملهای اولیه کیارستمی در آن انجام شده بود) تجمع سکوت برگزار کردند.
اتفاقی که بدون هیچ حاشیه ای رخ داد و هنرمندان تنها با چند پلاکارد خواستار رسیدگی و توجه بیشتر پزشکان در قبال مسئولیتهای خود شدند. پس از انتشار عکسهای تجمع هنرمندان، ناگهان تصویری از پزشکان بیمارستان جم منتشر شد که با روپوش این بیمارستان در جلوی سر ساختمان ایستاده و پلاکاردی در دست دارد. موضوع مهم، نوشته عجیب این پلاکارد بود که روی آن نوشته شده بود: «آقای مهرجویی لطفا مواد صنعتی را با سنتی مخلوط نکنید!». تصویری که طوفانی عجیب در شبکههای اجتماعی ایجاد کرد و افکار عمومی حیرت زده به آن نگاه میکردند. ساعاتی از انتشار این عکس نگذشته بود که عکسهای دیگری از همین پزشک با نوشتههای دیگری منتشر شد. تقریبا شش عکس دیگر. همین موضوع سبب شد عده ای از کاربران شبکههای اجتماعی به این گمانه زنی روی بیاورند که شاید عکس توهین آمیز اولی دستکاری شده باشد.
مدت زمان کوتاهی نگذشت که کاربران همیشه در صحنه شبکههای اجتماعی، نام و نام خانوادگی این پزشک و حتی محل صرف ناهار او را منتشر کردند! «دکتر حسن عباسی دهبکری»، متخصص ارتوپدی و جراحی استخوان و سهامدار بیمارستان جم. پس از آن، واکنش ها شدیدتر شد و بازیگرانی مانند بهنوش بختیاری نیز به پاسخ متقابل پرداختند. در ساعات اولیه روز گذشته اظهارنظر دوپهلوی سخنگوی وزارت بهداشت ماجرا را پیچیده تر کرد. ایرج حریرچی از «احتمال» فتوشاپی بودن این عکس ها خبر داد و اعلام کرد این موضوع نیاز به بررسی بیشتر دارد. این صحبت ها در حالی مطرح شد که قاعدتا پیدا کردن یک پزشک توسط وزارت بهداشت و اطلاع از صحت و سقم ماجرا نباید کار چندان سختی باشد. بنابراین برای پاسخ به این سوال، «هفت صبح» خودش دست به کار شد و با این پزشک به گفت و گو پرداخت. این گفت و گو را در ادامه میخوانید.
عدم پاسخگویی بیمارستان
از آن جایی که تصویر این پزشک در جلوی بیمارستان جم منتشر شده بود، ابتدا تصمیم گرفتیم با مسئولان این بیمارستان صحبت کنیم. با وجود تلاش ها و پیگیریهای بی وقفه هفت صبح اما همه تلاش ها بی نتیجه ماند. مسئولان اطلاعات این بیمارستان تماسهای ما را به بخشهای مختلف ارجاع میدادند که آن بخش ها نیز چند پاسخ مشخص و آماده داشتند: «در جریان نیستیم، به واحد ما مربوط نمی شود، فردا تماس بگیرید.» پس از این تلاشهای بی فرجام، با مطب پزشک تماس گرفتیم. منشی مطب پس از شنیدن صحبتهای ما گفت: «آقای دکتر هنوز نیامدند و شما ساعت ۱۷:۳۰ تماس بگیرید اما با توجه به شلوغی مطب، فکر نمی کنم بتوانند پاسخگوی شما باشند.» پس از شنیدن این پاسخ، تصمیم گرفتیم به مطب این پزشک حضوری مراجعه کنیم.
تماسهای رگباری
به مطب پزشک میرسیم. خانم منشی مسن و خوش برخورد مطب از دیدن ما به شدت جا میخورد و میگوید: «خدمتتان عرض کردم که تلفنی تماس بگیرید، فکر نمی کنم آقای دکتر صحبت کنند.» با این وجود در اتاق انتظار مینشینیم تا پزشک از راه برسد. یک مطب شیک که در آن مجلاتی مانند «مهرنامه، تجربه، بخارا و…» به چشم میخورد که عکس روی جلد آن ها محمدرضا شجریان و همایون شجریان است. در پشت میز منشی نیز تابلویی با این مضمون نصب شده است: «پرداخت حق ویزیت الزامینیست.» هنوز مریضی به مطب نیامده است اما تلفن ها به صورت رگباری زنگ میخورد. افرادی که وقت ویزیت میخواهند و افرادی که شماره مطب این پزشک را در شبکههای اجتماعی پیدا کرده اند و به صورت مداوم در مورد عکس منتشر شده حرف میزنند. در برخی تماس ها کار به شدت بالا میگیرد و منشی در پاسخ به آنها میگوید خفه شو و تلفن را قطع میکند!
مریض ها یک به یک میآیند و مطب شلوغ م یشود. چند مریض عراقی نیز در مطب حضور دارد و خانم منشی به یکی از مراجعه کنندگان میگوید تا آخر هفته چندین مراجعه کننده عراقی دیگر نیز وقت گرفته اند. یکی از مسئولان حراست بیمارستان جم نیز وارد مطب میشود و در کنار من مینشیند. ساعت حوالی ۱۷:۱۵ دقیقه است که تلفن او زنگ میخورد. گوشم را تیز میکنم. او به فرد پشت خط میگوید: «دکتر هنوز نیامده اما زنگ ها و فحش ها شروع شده است.» چند دقیقه بعد، پزشک از راه میرسد و منشی به داخل اتاق میرود. در ابتدا مسئول بیمارستان جم به اتاق دکتر میرود و چند دقیقه ای با یکدیگر صحبت میکنند. پس از آن به من اجازه گفت و گو با پزشک داده میشود. پزشکی در ظاهر خوش رو و خوش برخورد که کتابی از کیارستمی نیز بر روی میز خود قرار داده است. بعد از احوال پرسیهای معمول، به سرعت صحبت خود را آغاز میکند.
جواب ناسزا، ناسزا است
* آیا پلاکاردهای منتشر شده واقعی است و شما آن ها را تایید میکنید؟
قبل از همه چیز باید بگویم بنده از سالهای دور ارادت ویژه ای به جامعه هنری داشته ام و افتخار میکنم که بسیاری از آنها را میشناسم و مورد عمل جراحی قرار داده ام. یکی از این افراد خود آقای کیارستمی بود. رابطه ما به حدی نزدیک بود که بسیاری از آثارش را خودش برای من آورده است، مانند این کتابی که روی میز است.
* تصویری از شجریان و شما نیز منتشر شده است. آیا شما آن را به اشتراک گذاشته اید؟
نمیدانم چه کسی این عکس را منتشر کرده و من نمیخواستم از شهرت استاد استفاده شود.
* آیا شما کیارستمی را نیز عمل کرده بودید؟
پیش از مشکلات اخیر ایشان، من او را قبلا چند بار در بیمارستان و همین مطب ویزیت کرده بودم و در مورد مسائل زانوی او ملاقاتهایی را داشتیم. در چند ماه گذشته نیز با وجود آنکه او بیمار من نبود اما من نیز به شدت نگران حال کیارستمی بودم.
* بالاخره نگفتید آیا این تصاویری که منتشر شده واقعی است؟
بنده به جرات میگویم در حادثه از دست دادن آقای کیارستمی بنده بسیار بیشتر از آقای مهرجویی عزادار و سوگوار بودم. من نیز خودم در مجلس ترحیمی که آقای مهرجویی آن صحبت ها را انجام داد، حضور داشتم. او توهین کاملی به جامعه پزشکان صورت داد. من خودم سوگوار از دست دادن آقای کیارستمی بودم آن وقت آقای مهرجویی در آن جمع ما را عده ای جراح احمق، بی عرضه و… توصیف کردند.
* البته آقای مهرجویی بعدا صحبتهای خود را تعدیل کردند و گفتند منظورشان همه جامعه پزشکی نبوده است.
در هر صورت در آن جمع خیلی واضح در مورد همه پزشکان صحبت کردند و این صحبت ها از نظر روحی بر روی من بسیار تاثیر گذاشت. از زمانی که آقای کیارستمی درگذشت، من حال و روز درستی نداشتم و بسیار ناراحت بودم. صحبتهای آقای مهرجویی نیز حال من را خراب تر کرد. بعدا دیدم جلوی بیمارستان ما کمپین راه انداختند و عده ای را جمع کردند.
* نفس آن کمپین که اشکالی نداشت. یک کمپین سکوت و آرام.
خب ما هم سکوت کردیم و چیزی نگفتیم! آن ها بنر آورده بودند و یک نمایشی راه انداختند. من نیز در پاسخ آن ها بنری را آوردم. این کمپین و حمله تنها از جانب آقای مهرجویی بود.
* پس آن پلاکارد واقعی بود؟
من ناسزایی شنیده بودم و پاسخ آن را نیز با ناسزا دادم! بنده بنرهای مختلفی را بلند کردم که همه آن ها را یادم نیست ولی آن بنری که از همه بدتر است و در مورد آن مواد صنعتی و سنتی نوشته ام، کاملا واقعی است.
*ناسزا را باید با ناسزا جواب داد؟
در آن حالی که آقای مهرجویی بود و عصبانیتی که من داشتم این پاسخ طبیعی بود.
*نباید به عنوان پزشک با احترام بیشتری صحبت میکردید؟
وقتی آقای مهرجویی به عنوان فردی هنرمند و پیشکسوت چنین صحبت هایی را انجام داد، احساس کردم تحت تاثیر چیزهای خارجی است. ناسزایی شنیدم و ناسزایی پاسخ دادم.