محمد توکلی
قسمت اخیر برنامهی تلویزیونی زاویه با موضوع مقالههای علمی صحنهی جالبی بود از مواجههی جامعه نخبگانی کشور و اصحاب قدرت. یک سوی میز معاون وزیر علوم و معاون دانشگاه آزاد بودند و سوی دیگرش دو تن از استادان دانشگاه. با تماشای این برنامه 90 دقیقهای به خوبی میشد دلایل عقبماندگی کشور در حوزههای مختلف را در همهی این دویست سال اخیر فهم کرد و هر چه که زمان بیشتری از برنامه میگذشت این دلایل عیانتر و نمایانتر خود را نشان میداد.
اصحاب قدرت که در این جا در حد معاون وزیر بودند و میتوان هر پست دیگری را هم به جایشان به یاد آورد مانند همیشه توجیه گر بودند. این توجیه گری ذاتی حتی گاهی کار را به آنجا میکشاند که شروع به دفاع از خطایی میکردند که خودشان چند دقیقهی قبلش در نقد آن مطالبی را گفته بودند. این برنامه از آن اوقاتی بود که آدمی با تمام وجودش میتوانست درک کند که قدرت راست و چپ نمیشناسد و معاون وزیر علوم فعلی و معاون دانشگاه آزاد که قاعدتا نباید همراهی با دولت سابق داشته باشند تمام قد از اقدامات اشتباه دورهی گذشته وزارت علوم و دانشگاه آزاد احتمالا بدون آن که بدانند و بخواهند حمایت میکردند.
دیگر ویژگی اهل قدرت این است که عادت به مقدسسازی امور دارند. یکی از مقدس بودن استادی دانشگاه سخن میگوید و آن یکی به گونهای از اسناد بالادستی مصوبه شورای عالی انقلاب فرهنگی سخن میگوید که انگار دارد دربارهی وحی و پیغامی از جانب حضرت حق سخن میگوید، و کیست که نداند که دلیل این هاله هایی از تقدس که حضرات گرد هر چیز با ربط و بیربطی میکشند جز واهمه شان از نقد نیست؟
ویژگی مشهود دیگر این مدیران دولتی دعوت شده به این برنامه محافظه کاری بیمعنایشان در اظهار نظر بود به شکلی که تقریبا هیچ نکتهای نبود که بیان کنند و بعد از آن با استفاده از دو واژهی اما و البته آن را در جملهی بعدی نقض نکنند اما در برابر این گونه نظرات انفعالی در طرف مقابل افرادی دانشی که خارج از قدرت تعریف میشوند و نمونهای از جامعهی دانشگاهی کشور هستند صراحت و حریّت مورد نیاز این گونه بحثها در کلامشان هویدا بود.
نکتهی دیگر که جز صفات اصلی اصحاب قدرت از هر جریانی شده است توجه صرف به کمیت گرایی به جای توجه به کیفیت است به گونهای که به عنوان مثال همهی فخرشان تعداد مقالات علمی است بدون توجه به اینکه درصد بسیار بالایی از این مقالات اساسا مورد توجه محافل علمی جهان قرار نمیگیرد و همه اش تلاشی است برای ارتقاء و امثال آن، نه پیشرفت علم و گره گشایی از مشکلات کشور.
موضوع دیگری هم که شاید آن چنان نمایان نبود اما با کمی دقت میشد این مفهوم را هم از آن برداشت کرد این بود که مدیران همچنان درگیر دوگانهی تعهد و تخصص هستند و در نظرشان متخصصان در هر موضوعی را حتما ابتدا باید از فیلتر خود ساختهی ذهن شان عبور دهند و در صورتی که مورد تایید بود آنگاه آنها را متخصص بخوانند و اجازهی فعالیتشان را صادر کنند. آن چه در این برنامه رخ داد تنها مشتی است نمونهی خروار و میتوان این نوع مواجهه و حتی به شکلهای حادّترش را به شکل روزانه در نوع رفتار اصحاب قدرت با آنها که به هر دلیل راهی به این چرخهی بسته ندارند مشاهده کرد.
آن چه غمانگیز است این نکته است که این دو مدیر مورد اشاره در این نوشته و بسیاری دیگر از مدیران کشور خودشان پیش از آنکه وارد چرخه معیوب مدیریتی کشور شوند از اصحاب علم و جامعهی دانشگاهی بودهاند و طبیعتا آن زمان که در سوی دیگر میز قرار داشتهاند شکل رفتار و گفتارشان نسبت به امروز که بر پستی تکیه زدهاند متفاوت بوده است، این نشان میدهد که ساختار مدیریتی – دولتی کشور دچار اشکالات عدیدهای است که حتی افراد نخبه هم هنگامی که وارد آن میشوند همرنگ جماعتی کمیّت گرا، محافظه کار، مقدس ساز، توجیه گر و مانند آن میشوند.