گروه سياسي: سردبير هفتهنامه "آراكس" با ارسال نقدي براي بهارنيوز نوشت: يكي از سايتهاي داخلي در روزهاي سالگرد نسلكشي ارمنيان مقالاتي منتشر نمود كه استدلالهاي طرح شده در برخي از آنها ميتوانست هر خواننده بالغي را در عجب فرو برد، چنان كه نيازي به پاسخ گفتن بدانها حس نميشد، اما مقالهاي كه در تاريخ 4 ارديبهشت 1394 تحت عنوان "نگاه به تاریخ در آینه شکسته، شوی سالانه "نسلکشی ارامنه": تحریف تاریخ و هیزم بر تنور نفرت" به قلم آقاى سعید افشار در اين سايت منتشر شد، چنان فاصلهاي با واقعييات گذشته و حال داشت، كه نميتوانستي از آن به سادگي گذشت. به همين دليل مقالهاي مختصر در پاسخ به آن نگاشته، به آدرس سايت مذكور ارسال نموده و پس از آن نيز با تلفن و ايميل مسئله را پيگيري نمودم، اما متاسفانه نتيجهاي حاصل نشد و لذا بهتر آن ديدم كه پاسخ خود را به ديگر رسانهها ارسال دارم تا شايد همه بدانند كه رسانه نميتواند نقش طفلي را بازي كند كه سنگي به شيشه ميزند و ميگريزد، چرا كه ما در قبال جامعه انساني مسئول هستيم.
قبل از هر چيز بايد متذكر شوم كه اين مطلب آنقدر دور از ذهن و عجيب است که نه فقط با اصول بديهى انديشه انسانى بلکه با مشي و سياق اعتدالگراي رسانهاى نيز فرسنگها فاصله دارد. پس از خواندن اين مطلب انسان در مىماند که هدف نويسنده کداميک از موارد زير است:
-آيا مىخواهد ابعاد قتلعامى به اين وسعت را تخفيف بدهد و روى عدد و رقم آن چانهزنى کند؟
-آيا مىخواهد جنايتي که تابع هيچ دين و مرامى نبوده و براساس جاهطلبى و نژادپرستى مسببان بوده را تبديل به نزاعى بين اسلام و مسيحيت کرده و از اين رهگذر از بين مسلمانان يارکشى کند؟
-آيا قرار است اين اتفاق عظيم به موضوع دعواهاى حيدرى-نعمتى تقليل پيدا کرده و گفته شود که اگر براي شما چنين شده، براي ما هم چنان کرديد، پس بىحساب؟
-آيا قرار است بىجيره و مواجب زحمت تطهير و توجيه براى حاکمان گذشته و حال ترکيه را کشيد و راه فرارى براي آنها از اين مطالبه جهانى پيدا کرد؟
-آيا قرار است حقطلبى ملتى که در زمانى کوتاه، بخش عظيمى از خود را در اين جنايت غيرقابل تصور از دست مىدهد، «شو تبليغاتى» و نمايش فرض کرد تا هر مطالبه آزاديخواهانهاى را به تمسخر و احيانا تجارت و کاسبى فروکاست؟
-آيا قرار است زنده نگاه داشتن اين مسئله که "به چه گناهى كشته شدند" را از باب پخش نفرت و کين فرض کنيم و آن را به قصد انتقام بخوانيم.
حال آنکه حرف بر سر آن است که مسببان و مروجان و مويدان اين قتلعام، نه تنها از آنچه شده ابراز پشيماني ندارند بلکه بهدنبال آن هستند تا باز هم به همين روال و در کنار تطهير آنچه که شد، جنايات ديگرى بر تن خسته بشريت رقم بزنند.
شاهد اين تفکر همان اتفاقى است که امروز توسط جنايتکاران در سوريه و عراق و يمن توسط داعش و ... صورت گرفته و همينان، پشتيبان و عقبه آنها هستند.
اصلا اين موضوع، موضوعى ايرانى، اسلامى و يا آذرى نيست که نويسنده قصد انحراف به اين ورطه را دارد. سالها همزيستى مسالمتآميز ارمنيان و آذرىها بر اين امر صحه دارد و اسلام و تشيع بيش از آنکه مسئلهاى با مسيحيت (خصوصا مسيحيت ارتدوکس) داشته باشد، رنجور از زخمهاى کين توسط افراطىها و سلفىها است.
شايد قصد نويسنده هيچکدام از موارد فوق نباشد، اما هرچه که هست شوربختانه همين افکار را به ذهن هر خوانندهاى متبادر مىسازد. حتى جملات کوتاه و گذرا در نفى هر نوع خشونت و جنايتى، چنان با بقيه استدلالات ضعيف درهم مىشکند که بيش از آنکه مقالهاى در نفى خشونت بدانيم، انگار در تطهير و فروکاستن بزرگى اين جنايت است.
در مبحث نسلكشى ارمنيان اولاً نه تنها صحبت از آذربايجانىهاى ايرانى نيست، نه تنها صحبت از اهالى جمهورى آذربايجان نيست، بلكه حتى صحبت از مردم تركيه هم نيست. نسلكشى ارمنيان (چنان كه سردمداران تركيه سعي در القاء آن دارند)، پيامد يك نزاع قومى نيست. بلكه نتيجه يك نقشه و برنامهريزى حساب شده حكومتى است كه بر اساس آن ملتى كهنسال در سرزمين چندين هزارساله خود به ورطه نابودى كشانده شد. سخنان "طلعت پاشا"، وزير كشور وقت عثماني خطاب به سفراى خارجى كه: «مسئله ارمنى ديگر وجود ندارد، چون كه ديگر ارمنى وجود ندارد". به تنهايى مويد گفته فوق است.
ثانياً، با نگاهى گذرا به هزاران تصوير يا عكسهاى مستند كاروانهاى مرگ نسلكشى 1915 در خواهيد يافت، كه در آنجا فقط زنان، كودكان و سالمندان حضور دارند و از مردان جوان و ميانسال هيچ خبري نيست. زيرا يك سال قبل از آن به بهانه آغار جنگ جهاني اول تمامى مردان 15 الى 45 ساله به جبهههاى جنگ فرا خوانده شده بودند و در همانجا نيز نابود شدند.
اعتراف صدر اعظم آلمان در 22 آوريل 2015 مصادف با دوم ارديبهشت ماه جارى، مبنى بر اينكه "ما آلمانها در اين نسلكشى نقش داشتهايم" و نيز تاييد اين واقعيت كه "قبل از كشتار سربازان ارمنى از آنها به مثابه برده در احداث خط آهن برلين-بغداد استفاده شده" مويد اين واقعيت است كه شهروندان ارمنى امپراتورى عثمانى در حين انجام وظيفه شهروندى خويش و حتى بيش ار آن نابود شدهاند. سخنان رييسجمهور آلمان كه كشور متبوعش متحد وقت امپراتورى عثماني بوده گواه اين واقعيت انكار ناپذير است و سندى بر اين كه نسلكشي رخ داده است و نيز تاكيدي بر اين كه نسلكشى ارمنيان ربطى به جنگ ديني يا مسيحى-مسلمان ندارد.
ثالثاً، امكان رخداد نزاعهاى قومى در همه جاى دنيا هست. اما واقعيت اين است كه آنچه در سالهاى نسلكشي ارمنيان در آذربايجان ايران اتفاق افتاده بعد ار ورود ارتش عثمانى به خاك ايران رخ داده است. و مطمئناً در شرايطى كه قواى يك امپراتورى وارد بخشى از ايران شده است، ارمنيان كه براى شش قرن نه حكومتى داشتند و نه پشتيبانى حكومت مركزى ايران را، طبيعتاً نمىتوانستند مردم بومى آنجا و ارتش عثمانى را چنانچه شما نوشتهايد "قتلعام" كنند. و باز قابل تامل است كه حتي تحريكاتى كه در شمال رود ارس رخ داده نيز تنها بعد از ورود ارتش عثمانى به آن منطقه صورت گرفته است والا ارمنيان با ترك زبانان شمال ارس نيز پيش از آن مشكل خاصى نداشتهاند.
اما آنچه به گروههاى مسلح احزاب ارمنى بر مىگردد بايد پرسيد: احزاب ارمنى با چند صد عضو خود در مقابله با ارتش عظيم امپراتورى عثماني چه مىتوانستند بكنند؟ شما چنان تصويرى ارايه مىكنيد، كه گويا نيروهاى احزاب ارمنى همرديف ارتش عثمانى بودهاند. در پايان لازم مىدانم اين نكته را نيز اضافه كنم كه عدالت و حق به هيچ وجه محدود به دين و قوم خاصى نيست و دفاع از آن يك وظيفه انسانى، دينى و جهانى است.