حمزه فیضیپور
آینهی دوروییاند
الههی پرروییاند
آتش افروختهاند
خرمن دل سوختهاند
عشق را بازی میکنند
کی عشقبازی میکنند
کبریت یک هویت دارد و آن جرقهی آتش برای شعله ور شدن و شعله ور کردن است، روی همین جنسِ سوزاننده این دو کلمهی کلیشهای وجود دارد: «کبریت بی خطر». از آنجا که یک راه شناخت هر شی فهم کارکرد آن شی میباشد کافی خواهد بود تا همین کبریت بی خطر ذات خود را نشان دهد: افروختن آتش. .
کبریتهای بی خطر هم یکی یکی خطرناک هستند بطوریکه کافی هست در حالت اشتعال یک عدد چوب از آنان با سطح پوست ما انسانها تماسی پیدا کنند که درد ناشی از سوزاندن آن را نمیتوان کتمان کرد و هم خطرناکتر وقتی که یک قوطی پر از چوب کبریت با هم در شعله ورشدن یکی شوند و مغز سرشان در گرم شدن همراه هم گردند! آن موقع است کهترسناکتر از هر وقت دیگر “ سوزانندهتر “، “ پُرآتشتر “ و “ پُرسروصداتر “ خود واقعی را در شکل انفجاری به نمایش میگذارند. در مَثل و مثال برخی ازما آدمیانِ پنهان در نقاب و نفاقها همچون این کبریتهای بی خطر میمانیم که با آب و تاب خاص سعی در جلب نظر با نمایشِ نداشتن خطر هستیم. ذات این نقابها همان ذات آتش و کبریت بی خطر است گرچه روی جلدها نمایشی از رنگ، لعاب و زیبایی باشد. خطرناکتر وقتی است که این دسته آدمیان پنهان و نهان در زیر نفابها به الفاظ و جملاتِ اعتقادی متوسل شوند و با آن ارتزاق نمایند، با این جلدها و مجلدها برمسندی بنشینند و امانت دار اموال عموم مردم بشوند آنچه در اصل و به تعریف ذات خود نمایش خواهند داد این است که به طرز فجیعی از بین میبرند، به گونه ایی وحشتناک بر خرمنِ اعتمادها که سالها زمان جمع کردنش بوده است آتش میاندازند و در کوتاهترین زمان ممکن «خرمن جمع آمده از باورها و اعتمادها “ را به آتشِ بی خطری خود در ظاهر اما به ذاتِ محرق خویش میسوزانند و خاکستر مینمایند. وقتی که اعتماد به عنوان بخشی از سرمایه اجتماعی به خاطر جلوداربودن «کبریتهای بی خطر» متزلزل شود به تعبیری مانند آن جملهی نغز سعدی میشود کهتروخشک را باهم میسوزاند و هیچ چیزی سرجای خویش نخواهد ماند:
چو از قومی یکی بی دانشی کرد/ نه کِه را منزلت مانَد نه مِه را
اگر در جامعه و در روابط میان افراد با برخی ناهنجاریها روبروهستیم، اگر میان عموم مردم و برخی مدیران در برخی رسانهها و در برخی نهادها دیوار «بیاعتمادیها» بلند شده است، اگر به هنگام دراز شدن دست نیازها و مددخواستنها تا حدودی دستهای کمک دهنده و مددرسان کوتاه شدهاند، اگر به هنگام ترد شبانه با وسائل نقلیه صدا و فریاد یک مسافر یا راننده یک اتومبیل که در مسیر با مشکل وافعی مواجه شده است با بی تفاوتیها و بی اعتناییِ رهگذران دیگر (گاه از رویترس: مبادا راهزن باشند) روبرو میگردد و اگرهای فراوان دیگر که نشان از بی اعتمادیها در جامعه دارد باید یک علت آن را در وجود کسانی دانست که با “ نقاب “، با “ نفاق “ و مجلد به جلد بی خطریها در همه جا کاسبی میکنند و با فعل و رفتار مزورانه، موریانه وار شیرازه اعتماد و باورهای اصیل را هدف قرار دادهاند و با اقوال دروغ و اعمال کریه در سایهی اعتماد به ظاهر آنان در بی خطریها میسوزانند که در نتیجه آنکه صادقانه مینماید و یا آنانکه مردانه مینمایانند و صادقانه ابراز نیاز میکنند و صادقانه میخواهند که تلاشی بکنند باید در آتش فراگیریِ بی اعتمادیهای ناشی از آدم کبریتهای بی خطر بسوزند و بسازند...