به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۸ - ۲۱:۵۶
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۳۹۷/۰۱/۱۲ ساعت ۱۱:۱۵
کد مطلب : ۱۴۶۳۰۴

ابراز نگرانی درباره از بین رفتن سرمایه‎ اجتماعی

گروه جامعه: سال گذشته پر از خبر و اتفاقات ریز و درشت بود. هرچه هم به پایان سال نزدیک می شدیم، انگار اتفاقات برای اینکه زمان کم نیاورند بیش از پیش ظهور و بروز می کردند. تا جایی که برخی معتقد بودند ما مشکل را با مشکل فراموش می کنیم. اتفاقات نشان از بی عدالتی جنسیتی، کوچک شدن سفره اقتصادی مردم، افشای فسادهای مسئولان و دستگاه‎ها، بیکاری و بی‌ثباتی شغلی، فساد و حاشیه‌نشینی شهر و... داشت.
ابراز نگرانی درباره از بین رفتن سرمایه‎ اجتماعی
اما این خبرها فقط یک خبر نبود بلکه به گفته کارشناسان جامعه تازه‎ای می‎تواند رقم بزند. جامعه‎ای که زوال اجتماعی، از هم گسیختگی جامعه را در پی دارد. دلایل زوال اجتماعی را در گفت‎وگو با محمدامین قانعی راد، رئیس سابق انجمن جامعه شناسان ایران، عضو هیئت علمی و استاد جامعه شناسی مرکز تحقیقات سیاست علمی کشور بررسی کردیم.قانعی راد تاکید می‎کند که ریشه کاهش سرمایه‎های اجتماعی را باید طی 20 سال اخیر جستجو کرد. زمانی که تلاش شد جامعه مدنی شکل بگیرد اما این اتفاق نیفتاد و اکنون شالوده جامعه و دولت ما ضعیف است. او می گوید، هرچند اکنون شرایط نگران کننده است اما همچنان قدرتمندان ما تغییر در سیاست رفتاری خود ایجاد نکردند و ما نمی‎دانیم چطور قرار است اقتصاد ایران پویا شود؟ کدام فضای امن کسب‌وکار و سرمایه‌گذاری می تواند بیکاری جوانان را سروسامان بدهد؟ چه افزایشی در اعتماد سیاسی به وجود آمده است؟ و... .این گفت و گو را در ادامه می خوانیم:

مدتی است که ما شاهد جریان‎هایی در جامعه هستیم که براساس آن کارشناسان معتقدند این بحران‎ها جامعه را به سوی از هم گسیختگی پیش می‎برد. آیا واقعا اکنون جامعه به نقطه بی‎اعتمادی مردم نسبت به مسئولان و همدیگر رسیده‎اند؟
این گفته شما به بحث سرمایه اجتماعی یا همبستگی اجتماعی بازمی‎گردد که اکنون شاهد کاهش آن هستیم.

دلایل کاهش سرمایه اجتماعی چیست؟
درباره کاهش سرمایه اجتماعی می‎توان علل و عوامل گوناگونی مطرح کرد. اول باید این را سوال مطرح کرد که آیا اکنون با فروپاشی اجتماعی مواجه هستیم یا نیستیم! شاید بسیاری تصور کنند که چون الان جامعه مقداری شرایط خاص سیاسی را تجربه می‎کنند و به اصطلاح حوادث متعددی که در جامعه به وجود آمده است باعث شده تا مردم مقداری فرسوده و عصبی شوند. البته این گفته درست است. اما جدا از علل اجتماعی گسترده‎ای که اکنون شاهد آن هستیم باید ریشه‎های کاهش سرمایه‎های اجتماعی را طی 20 سال اخیر جستجو کرد.

یعنی زوال اجتماعی امروز یکباره اتفاق نیفتاده و مربوط به سال‎ها پیش است که اکنون خود را نشان می‎دهد؟
بله. ببینید درواقع برای داشتن یک زندگی مناسب دو چیز لازم است.یکی جامعه و دیگر دولت. زندگی بدون این دو چیز معنا ندارد. ممکن است الان شما بگویید، مگر ما جامعه یا دولت نداریم؟ باید پاسخ داد که به یک معنا خیر نداریم. جامعه‎ای که هدف و منظور ماست یک جامعه منسجم و دارای همبستگی و یک دولت منسجم و مقتدر و مشروع و مستقر است.ایران در عرض 20 سال گذشته تلاش زیادی کرد تا بتواند جامعه‌ و در کنار آن دولتی در واقع نیاز ماست، شکل دهد. اما اکنون جامعه و دولتی که داریم درواقع شالوده‌هایشان ضعیف است. به همین دلیل می‎توان گفت دولت و جامعه مورد نیاز را نداریم.

منظور شما از تلاش برای ساخت جامعه و دولت 20 سال گذشته، چیست؟
وقتی صحبت از جامعه می‎شود، منظور همان جامعه منسجم و دارای همبستگی است که بخشی از آن در پروژه سال‌های اصلاحات تعریف شد و نتیجه‎اش شکل گرفتن جامعه مدنی بود. آن موقع که جامعه مدنی مطرح شد باید مدنیت، مناسبات مدنی و روابط مدنی هم تعریف و تقویت می‌شد. جامعه مدنی بخش‎های گوناگون دارد. روابط قانونی بین گروه‌های مختلف اجتماعی، حاکم شدن مشی مسالمت‌آمیز و ارتباط انسانی بین گروه‌های مختلف اجتماعی قسمتی از آن است. این روابط در جامعه مدنی باید سازمان‌یابی باشد. یعنی جامعه مدنی مجموعه‌ای از انسان‌های سازمان‌نیافته یا مجموعه‌ای از افراد و توده‌ای نیست بلکه یک جامعه سازمان‌یافته است. جامعه سازمان‌یافته هم جامعه‌ای است که گروه‌های مختلف اجتماعی در پیرامون منافع یا عقاید یا مشاغل خودشان با همدیگر به گفت‌وگو و تعامل می‌پردازند. از یک طرف در جامعه مدنی افراد در سازمان‌های مختلف اجتماعی تشکل پیدا می‌کنند و از همدیگر متمایز می‌شوند. ازطرف دیگر هم به گفت‌وگو و تعامل با همدیگر می‌پردازند.

سازمان یافتن افراد و گروه‎ها در جامعه مدنی چه ویژگی دارد؟
مهم‎ترین ویژگی این است که بر تفاوت‌های خود تاکید می‌کنند و آماده هستند که درباره تفاوت‌ها با همدیگر حرف بزنند و در صورت لزوم به توافق برسند. می‌توانند درباره منافع و حق خودشان دفاع کنند. فرض کنید طبقه کارگران می‎توانند با کارفرما یا اصطلاحاً سرمایه‌داران به گفت‌وگو بنشینند و بتوانند منافع خود را مطرح کنند. این ارتباط دوطرفه است و کارفرما می‎تواند به توافقی برسند که انتظارات او پاسخ داده شود. منظور من از تلاش در 20 سال اخیر شکل دادن چنین جامعه ای بود که در آن روابط گفت‌وگویی وجود داشته باشد. گروه‌های مختلف اجتماعی احساس کنند که از جایگاه مناسب خودشان برخوردار هستند و جامعه آنها را به رسمیت می‎شناسد. یعنی جدی گرفته می‌شوند و به حرف‌شان توجه می‌شود. از این طریق طبیعتاً گروه‌های سازمان‌یافته هم می‌توانند منافع خودشان را تامین کنند یعنی چه از نظر اقتصادی اگر منافعی دارند و چه از نظر فکری اگر ایده‌هایی دارند بتوانند ایده‌ها را پیش ببرند. بنابراین یک جامعه مشارکتی پیدا می‌شود که این جامعه مشارکتی به اصطلاح افراد از یک نوع حس رضایت برخوردارند. چون احساس می‌کنند در زندگی اجتماعی و در حیات اجتماعی واقعی حضور دارند و مشارکت می کنند.

در این سال ها جامعه مدنی در کشور ما شکل نگرفته است؟
خیر. موانع متعددی ایجاد شد که جلوی این سازمان‌یابی‌ها را گرفت. حالا هم می توانید نمونه‌هایش را هم ببینید. اول این اتفاق برای روزنامه‌نگاران افتاد و صنف روزنامه‌نگاران با تعطیلی رسانه‎هایشان مواجه شدند. بعد بی‌توجهی‌ نسبت به اتحادیه‌، تشکل‌های کارگری در این جامعه صورت گرفت. سپس سازمان‌های غیردولتی روزبه‌روز بیشتر مورد بی‌اعتمادی قرار گرفتند که باعث تعطیلی یا محدودیت در فعالیت‎هایشان شد. در مواردی حتی به این سازمان‌ها اتهاماتی زده شد که نشان‌دهنده بی‌اعتمادی است. با این روند که هنوز هم ادامه دارد می‎بینیم مشارکت شهروند ایرانی در جامعه کاهش پیدا می‌کند و کمتر می‎شود. در کنار این موارد نارضایتی از مسائل اقتصادی هم باید اضافه کرد. مسائلی مانند اینکه طبقه متوسط هم اکنون منزلت و جایگاه اقتصادی و سطح رفاهی که در گذشته داشت را از دست داده است.

با همه این موارد وقتی حرف از انتخابات پیش می‎آید، مردم و انواع قشرهای جامعه برای به دست آوردن آینده بهتر امیدوار هستند و تلاش می‎کنند. آنها قبل از انتخابات کاندیدای منتخب خود را حمایت می‎کنند و با شور و شوق در میدان ولیعصر برای تبلیغ جمع می‎شوند. اما پس از انتخابات احساس یک نوع ناکامی انتخاباتی به وجود می‎آید. چراکه به مرور زمان می‎بینند به وعده‎های عمل نمی‎شود یا اینکه موانع یا دست‎اندازی‎هایی که رقبا ایجاد می‎کند اجازه نمی‌دهند دولت مستقر وعده‌هایی که به مردم داده است را عملی کند. در این شرایط که گفت‎وگو و تعاملی هم بین دولت و جامعه شکل نمی‎گیرد می‎توان گفت جامعه مدنی در جامعه ما رخ نداده است.

جدا از مسائل کلان مدیریتی ما در همه حوزه‌ها شاهد اتفاقات متفاوتی هستیم. طوری که مدتی ما با بحران خبرهای بد مواجه بودیم!
درست است. اکنون در جامعه، مجموعه‌ای از حوادث پیاپی پیش می‌آید.البته رخ دادن هر مسئله در جامعه دلایل و ابعاد متفاوتی مانند عدم مدیریت دارد. اما نحوه مواجه با آن هم خیلی مهم است که درست باشد. مثلا یک مشکل اعظم کشور مسئله زیست‌محیطی است که مسئله ریزگردها را به وجود آورده است. آلودگی هوای تهران و حجم ترافیک بالا که با آن مواجه هستیم و همین موضوع خشونت شهری را به دنبال دارد. در کنار سقوط اخیر هواپیما، زلزله‌ای که چند بار پشت سر هم در نقاط مختلف اتفاق افتاد، حوادث سیاسی نگران‌کننده مانند تحولات دی‌ماه و تظاهراتی که اتفاق افتاد و... از جمله مسائلی بود که شاهد آن بودیم و برای هیچ یک از آنها آن‌طور که باید و شاید درست برخورد نشد.مشکل اینجاست که مسائل ساده در کشور ما به بحران تبدیل می‎شود.

مانند همین اتفاق گلستان هفتم پاسداران و مساله دراویش که تبدیل به یک معضل شد. خب چرا حل نمی‌شود؟ در برخی اوقات اصلا آدم احساس می‌کند که نیروهای مسوول امنیت بیشتر از حفاظت خود مشکل تازه ای را ایجاد می‎کنند. خیلی از مسائل را می‌شود ساده‌تر حل کرد تا اینکه به مشکلات بزرگ و دستگیری صدها نفر بینجامد. اینکه مسئله فعالان محیط زیست و محدودیت‎هایی کار برای دانشگاهیان و بازداشت دانشجویان مسائلی است که تبدیل به یکی از تهدیدات داخلی و مسائل امنیتی شدند. زندگی در چنین فضای اجتماعی نارضایتی و ناامیدی می آورد. در عین حال یک خشم فروخفته را ایجاد می کند.

این خشم درونی و پنهان آیا در جامعه شواهدی دارد؟
تا زمانی که افراد ظرفیت داشته باشند، معمولا خشم خفته را درون خودشان نگاه می‌دارند. اما گاهی مواقع هم ممکن است که با یک حادثه‌ یا برخورد شهروندان با یکدیگر این خشم احساس شود. یعنی احساس ناکامی‌ها و نارضایتی شهروندان در برخورد با یکدیگر نشان می‎دهند.اعتراض به فروشنده برای گران شدن یک کالا ناراحتی را بروز می دهیم.یا هنگام رانندگی نمی توانیم نسبت به هم گذشت داشته باشیم و چون نسبت به هم شناختی وجود ندارند بدون رودربایستی شما می‎بینید که به راحتی شهروندان مقابل هم می‎ایستند و به دیگر بی‎حرمتی می‎کنند.درصورتی که باید احساس کنند در یک جامعه مشترک و با هم زندگی می‌کنند. یک سرنوشت مشترکی دارند و باید نسبت به همدیگر احترام بگذارند.

چرا این اتفاق نمی‎افتد؟
در حال حاضر در جامعه امروز شهروند ایرانی احساس می‌کند که تحقیر می‌شود. من با افراد متعددی صحبت کردم که همین گفته تحقیر شدن را تاکید کردند آنها احساس می کنند به عنوان یک شهروند، یک انسان در هیچ جایی منزلت آنها پاس داشته نمی‌شود. مردم تصور می‎کنند مسوولان، دست‌اندرکاران، کسانی که باید حرمت‌گذاری و راه‌ را باز کنند اما برعکس مشکل ایجاد می‌کنند و ارزشی برای آنها قائل نیستند. در واقع به شیوه منفی با آن برخورد می‎شود. یعنی الان شهروند ایرانی احساس نمی‌کند که در یک فضای سیاسی اجتماعی همدلانه زندگی می‌کند، بلکه تصورش این است که در یک فضای اجتماعی و سیاسی شکافته‌شده و چندپاره‌شده قرار دارد. این فضا با نگرش‌های مبتنی بر پیش‌داوری، عدم اعتماد، تحقیر دیگری، پیشبرد منافع شخصی است.درواقع فضای فکری فرهنگی ما متاسفانه یک چنین وضعیتی پیدا کرده است.

این شرایط چه عواقب و تبعاتی دارد؟
اکنون عوامل زیادی داریم که دست به دست هم داده است تا وضعیت پیچیده‌ای را شاهد باشیم. مجموعه ای از دلایل اجتماعی، سیاسی، اقتصادی است که باعث شده تا فضایی که با آن مواجه هستیم فضای ناخرسندی پیش آید. یعنی آدم‌ها ناخرسند هستند و این به موضوع ممکن است به شکل‌های مختلفی بروز کند. گاهی ممکن است به صورت نارضایتی سیاسی خود را نشان داد و گاهی هم صورت تهاجم یک شهروند به شهروند دیگر. همچنین ممکن است این عصبانیت ها در خشونت‌های خانوادگی یا میل به مهاجرت از کشور خود را نشان دهد.اگر توجه کرده باشید، این میل به خروج از کشور در بین جوانان هر روز بیشتر می‎شود. حتی خانواده‌ها هم حمایت می‌کنند از اینکه جوان‌هایشان از کشور بروند و زمینه‌ رفتن آنها را فراهم می‌کنند. حتی من خانواده‌هایی را دیده‌ام که هیچ گاه به‌ فکر مهاجرت نبودند اما الان به فکر رفتن از کشور می‌اندیشند. این شرایط سرمایه های اجتماعی را از بین می‎برد و می‎تواند پیامدهای بدی برای کشور داشته باشد. به همین دلیل است که باید نگران از بین رفتن سرمایه‎های اجتماعی بود و راه حل‎هایی برای آن اندیشه کرد که چگونه می‌شود میزان خرسندی شهروند ایرانی در زندگی اجتماعی و سیاسی افزایش داد.

باتوجه به اعتراضات اخیر که شکل گرفت بسیاری از مسئولان گفتند که ما صدای مردم را شنیدیم. حالا که این صدا شنیده شد به نظر شما آیا از سوی مسوولان برای رفع مشکلات و مطالبه‎هایی که ایجاد شده است، تلاشی برای چاره‎اندیشی دیده می‎شود؟
اینکه می‎گویید بسیاری از مسئولان گفتند ما صدای مردم را شنیدیم، این طور نیست. فقط آقای روحانی اعلام کردند که باید این صداها شنیده و به آن توجه شود. درواقع یک باید در آن بود که در آینده انجام شود نه اینکه گفته باشند ما صدای مردم را شنیدیم.با توجه به اینکه فضای قدرت در ایران چندگانه است ممکن است بخشی از قدرت یک همدلی بیشتری با حرکت‌های مردمی داشته باشد. ولی این شامل فضاهای دیگر قدرت نمی‎شود. به همین دلیل هم است که ما هنوز درگیری‌های اجتماعی داریم. ممکن است بخشی از قدرت اعتراض مردم را درک کردن باشند.ولی بعد از آن چه می‎شود. مسئولان می‌خواهند برای بیکاری 40درصد، 50 درصد و حتی در برخی شهر 60 درصد جوانان چه کنند. چطور قرار است اقتصاد ایران پویا شود؟ چگونه با ابعاد اقتصادی که وجود دارد دولت یا حاکمیت می‎خواهد پاسخگو باشد؟

این جوانان تحصیل‌کرده‌ای که با مدارک لیسانس و فوق‌لیسانس و حتی بالاتر از آن شغل ندارند چطور از دانش‌شان استفاده می‎شود؟ کدام امن کسب‌وکار و سرمایه‌گذاری می‎تواند آنها را سروسامان بدهد؟ کدام ظرفیت در عرصه اقتصادی به این مطالبات پاسخ می‎دهد؟ چه افزایشی در اعتماد سیاسی به وجود آمده است. کجا امکان فعالیت، نقد و مشارکت سیاسی به ایجاد شده است. اگر نظام برای کشور تعصب دارد باید عیوب آن را اصلاح کند.موانع را برای فعالیت سیاسی بردارد. اگر صداها شنیده می‎شد باید اقداماتی هم صورت می‎گرفت. اما ما هنوز نمی‌بینیم در این عرصه‌ها کارهای جدی صورت گرفته باشد. هنوز زبان سیاسی‌ای که مسوولان به کار می‌برند زبان سیاسی نامهربانانه، طردکننده،‌ حذف‌کننده و خشونت‌آمیز است. با این وصف بهتر است بگوییم این صداها کجا شنیده شد؟هنوز فرآیندهای اقتصادی از پاسخگویی به انتظارت و نیازهای رفاهی جامعه ناتوان است. در این شرایط زوال اجتماعی روزبه‌روز بیشتر می‎شود.مردم از همدیگر فاصله می‎گیرند. مادی‌گرایی، جست‌وجوی منفعت‎شخصی، هر روز گسترش پیدا می‌کند. همان‌طور که گفتم در شرایط نگران‌کننده‌ باید چاره ای اندیشید.
مرجع : رویداد 24