جنگ داخلی سوریه باعث مرگ حدود نیم میلیون انسان شده است
گروه بینالملل: مطالعات جدید نشان میدهد که ۶۰ درصد از جنگهای جهان برای دستکم یک دهه ادامه داشته است. از افغانستان تا لیبی، از سوریه تا جمهوری دموکراتیک کنگو، آیا درگیریهای بیپایان عادی شده است؟
جنگ داخلی لیبی این ماه وارد هفتمین سالش شد و هیچ پایانی برای آن متصور نیست. در افغانستان، درگیری از زمان حمله شوروی در ۱۹۷۹ گاه و بیگاه شدت داشته است. جنگ آمریکا در افغانستان که در حال حاضر به طولانیترین جنگ آن تبدیل شده است، بخشی از "جنگ جهانی با ترور" آمریکاست که بعد از حملات سال ۲۰۰۱ القاعده به جریان افتاد. درگیری یمن در ششمین سال بیرحمی خود است. در اسرائیل – فلسطین، جنگ -یا فقدان صلح- از ۱۹۴۸ مختصات زندگی شده است. سومالی ۴۰ سال جنگ را تاب آورده است. اینها صرفا نمونههایی در یک جهان هستند که به نظر میرسد ایده جنگ بدون پایان در آن پذیرفته و حتی به امری عادی تبدیل شده است.
چرا امروزه سیاستمداران، ژنرالها، دولتها و سازمانهای بینالمللی در برقراری صلح ناتوان یا بیعلاقه به نظر میرسند؟ به طور کلی در قرن نوزدهم و بیستم، جنگها با اولتیماتومهای رسمی، اعلامیهها، پروتکلهای توافقشده، آتشبس دائم، آتشبس موقت و پیمانها شروع شده و پایان مییافتند. پایانهای شسته و رفته و مرتب، حتی اگر گاهی غیر واقعی باشند، این روزها نادرتر شدهاند. نتایج مطالعات جدید که به تازگی موسسه مطالعات استراتژیک بینالمللی منتشر کرد، حاکی از آن است که ۶۰ درصد از درگیریهای مسلحانه دستکم برای یک دهه ادامه داشتهاند و چشماندازهای صلحسازی جهانی رو به افول است.
عمده جنگهای امروزی، اموری اعلام نشده، تعریف نشده و شرمآور و معمولا با مشارکت چند طرف، دولتهای خارجی، نیروهای نیابتی، شیوههای پنهانی و تسلیحات جدید هستند. آنها بدون توجه به زندگی غیرنظامیان، کنوانسیونهای ژنو در مورد مناقشه مسلحانه، یا منافع جمعیت میزبان که به نام آنها جنگ انجام میشود، عمل میکنند. به ندرت جنگهای صلیبی بزرگ با انگیزههای اخلاقی، مسائل برجسته و مبارزات اصیل ایدئولوژیک بین آنها به چشم میخورد. جنگهای مدرن بیشتر مربوط به قدرت و گنج است و آنها همینطور ادامه مییابند و ادامه مییابند و ادامه مییابند. لیبی یک نمونه کلاسیک از حالت هرج و مرج است که به طور عمدی به دست نیروهای خارجی تغذیه و دستکاری میشود و در این مورد میتوان به کشورهای ترکیه، قطر، روسیه، مصر و امارات اشاره کرد. در اینجا ، مانند هر جای دیگر، حاکمان رقیب ادعا دارند که از نظم حمایت میکنند یا با "تروریسم" میجنگند، در حالی که در واقعیت، آنها به دنبال گسترش نفوذ ملی و امتیاز اقتصادی هستند. تا زمانی که این اهداف برآورده نشوند، آنها کمتر علاقهای به صلح نشان میدهند.
کشورهای جاهطلب همواره به دنبال تسلط بر همسایگان بودند؛ به عنوان مثال به روشی که اکنون چین انجام میدهد. یکی از دلایلی که این اتفاق امروزه بیشتر رخ میدهد و با هرج و مرج بیشتر، کاهش کارآمدی آمریکاست.در خاورمیانه و آفریقا، ایالات متحده که دیگر یک پلیس جهانی نیست، روی حمایت از اسرائیل، محدود کردن ایران و فروش تسلیحات متمرکز شده است تا تقریباً سایر موارد. در آسیا، این کشور در حال عقبنشینی است.دونالد ترامپ، رئیسجمهوری آمریکا نومیدانه برای دریافت جایزه نوبل صلح بابت میانجیگری در بنبست ۷۰ ساله دو کره تقلا میکرد. او همچنین مدعی است که "معامله قرن" معمای اسرائیل-فلسطین را حل و فصل میکند. اندک کسی او را جدی میگیرد. از طرف دیگر، دولت او کمتر علاقهای به راهکار جهانی درگیری نشان داده است.
یک عامل مرتبط، فروپاشی اجماع غربی در طرفداری از رویکردهای چندجانبهگرایی و مشترک برای مشکلات بینالمللی است. این مساله با افزایش موازی رژیمهای اقتدارگرا و پوپولیستی همخوانی دارد که منافع ملی کوچک را بر درک منافع مشترک اولویت میدهد.این روند که سیری قهقرایی به دوره ماقبل از ۱۹۱۴ و زمان رقابت کشورهای اروپایی است، اقتدار سازمان ملل و شبکههای منطقهای همکار محور مانند اتحادیه اروپا و اتحادیه آفریقا را تضعیف میکند. نمایندگان صلح سازمان ملل متحد از سوریه تا میانمار و عملیاتهای صلحبانی در سراسر آفریقا، بدون دریافت پشتیبانی، برای پیشروی دست و پا میزنند.اجرای ناکارآمد حقوق بینالملل که با عدم توانایی دادگاه کیفری بینالمللی برای تحقق عدالت در مناطق جنگی مانند عراق و اوکراین نمایان شده است، به جای حل عادلانه آنها به مسکوت گذاشتن یا ادامه درگیریها کمک میکند. عوامل جمعیتی و فیزیکی هم به بیثباتی مزمن کمک میکنند.
درگیری در جمهوری دموکراتیک کنگو، منطقه ساحل و سودان با این واقعیت تشدید شده است که میلیونها جوان در آفریقا، که متوسط سن آنها ۱۹.۸ است، فاقد کار و یا مشارکت معنادار در آینده کشور خودشان هستند. خشونت بلندمدت بین دولتی یا درون دولتی هم ریشه در بحران آب و هوا و در نتیجه کمبود منابع، فقر و جابجاییها دارد. در حالی که فناوریهای جدید و سلاحهایی مانند هواپیماهای بدون سرنشین و جنگ سایبری، چشمانداز بالقوه جنگ را بزرگ میکنند، هزینههای درگیری را کاهش میدهند. گرم شدن کره زمین، قطب شمال را به یک میدان نبرد گسترده و بکر تبدیل میکند. فضا هم امکانات بینهایتی برای خشونت به وجود میآورد.
جنگ سوریه در مارس ۲۰۱۱ با اعتراضاتی علیه بشار اسد، رئیسجمهوری سوریه آغاز شد اما به سرعت به جنگی تمامعیار بدل شد چرا که دشمنان منطقهای اسد، به ویژه عربستان سعودی، از فرصت به وجود آمده برای سرنگونی یک نظام متحد با ایران استفاده کردند. آمریکا و اروپا هم برای تعیین یک دولت دوستدار غرب در دمشق تلاش کردند. دیگر مداخلات هم از جانب ترکیه و شبهنظامیان داعشی که در عراق و سوریه خلافت اعلام کردند، صورت گرفت.جنگ افغانستان در سپتامبر ۲۰۰۱ با تهاجم آمریکا آغاز شد و هدفش در ابتدا، کشتن یا دستگیری تروریستهای القاعدهای اعلام میشد که به عنوان عوامل حملات ۱۱ سپتامبر شناخته میشدند. اما اندکی پس از آن، این تهاجم به عملیات "تغییر رژیم" با وظیفه حذف طالبان و ایجاد یک کشور کارآمد و دموکراتیک تبدیل شد.با وجود استقرار نیروهای آمریکایی، انگلیسی و ناتو و هزینه چندین میلیارد دلاری، آن اهداف هم به سرانجام نرسیدند. دولت منتخب کابل همچنان ضعیف و دودسته است، در حالی که طالبان در حال جان گرفتن است. مداخله پاکستان، هند و روسیه و دیگر کشورها یک مشکل اساسی است.
آمریکا اکنون به دنبال کاستن از تلفاتش و خروج از افغانستان است و "توافق صلح" جنجالی هم از حصول نتیجه ناکام مانده است. به این توافق، عمدتا به چشم بهانهای برای خروج نیروهای آمریکایی از افغانستان با هدف تقویت فرصتهای انتخاب دوباره دونالد ترامپ در انتخابات نگریسته میشود. دستکم ۱۰۰ هزار افغان از سال ۲۰۰۱ کشته شدهاند و آمار واقعی شامل تلفات ناشی از علل غیر مستقیم، بسیار بالاتر است. براساس اعلام سازمان ملل متحد، نیروهای افغان و متحدان آمریکایی آنها بیش از طالبان در سال ۲۰۱۹ تلفات غیرنظامی به بار آوردهاند. با توجه به اینکه تروریستهای داعشی اکنون دست به اجرای حملاتی در آنجا میزنند، امیدها برای صلح رو به زوال رفته است.