از منظر عدهای از تحلیلگران و مورخان معاصر، بزرگترین و صبورانهترین اشتباه سیاسی محمد مصدق زمانی بود که مجلس را تعطیل کرد و در بین مردم کوچهوبازار بر چهارپایهای ایستاد و فریاد برآورد: «هرجا که ملت است مجلس آنجاست.» به درست یا غلط، مصدق در پی ایجاد کنش سیاسی و برون-رفت از انسداد سیاسی زمانهاش بود. مصدق دستکم ثابت کرد که به یک مطلب عمیقا باور دارد. او میخواست روایتساز باشد و در بزنگاه تاریخ مردم را روایت کند. خلیل ملکی در عبارت مشهوری مصدق را نه عوامفریب که شیفته عوام معرفی میکرد. با این مقدمه مختصر میتوان به طرح این مطلب پرداخت که دولتهای بعد از انقلاب همگی در پی راهی برای کنش سیاسی و برون-رفت از انسداد سیاسی بودهاند.
هر دولتی، برحسب مقتضیات زمانی و دامنه نفوذش در این مسیر اصرار و سماجت بهخرج داده است. در مواردی دولتها هزینه و تاوان نیز دادهاند. حتی دولتهای نهم و دهم از این قاعده مستثنا نیستند. همین که با عقبه اصولگرایی درصدد خلق کنش سیاسی برآمدند، با انسداد خودساخته روبهرو شدند، حامیان و هواداران، به منتقدانی سرسخت تبدیل شدند. در برابرش ایستادگی کردند و در نهایت رییسدولت تسلیم شد. اینکه تا چه حد رفتارهای دولت نهم و دهم در ایجاد کنشی سیاسی مقبول یا واقعی بود، مدنظر ما نیست. در گرماگرم دورانی نه خیلی دور، اصلاحطلبان، روشنفکران و روزنامهنگاران بر این باور به اتفاقنظر رسیده بودند که احمدینژاد حرف خود را به کرسی مینشاند و بهاصطلاح «پیش میبرد».
دقیقا از همینرو بود که در برابر اشتباهات تاریخی او سکوت میکردند. برخی حامیان احمدینژاد به منتقدان جدی او تبدیل شدند. آنتاگونیسمی که بین طیفهای اصولگرا و اصلاحطلب وجود دارد، بیش از آنکه حامل محتوایی معین باشد، صوری و نمادین است. این آنتاگونیسم از دل ایدهای تازه سر بر نیاورد. درست به همین دلیل بود که اصولگرایان نه گفتمان تازهای خلق کردند و نه توانستند کنش سیاسی درخورتاملی را شکل دهند. احمدینژاد جلوه بیرونی این آنتاگونیسم صوری بود و فقط عدهای را ناچار کرد تا در حلقه مخالفان قرار بگیرند و به حاشیه بروند.
دولت حسن روحانی آنقدر درگیر مسایل بینالمللی است که از مواجهه با مساله داخلی معاف به نظر میرسد. اما مهمتر از صورتبندی مساله، شکل گفتمانی تازه است که روایتی تاریخمند را شکل دهد تا حول محور آن برآیند تاریخی نیروهای سیاسی و اجتماعی موجود به حرکت درآید و انسداد سیاسی خاتمه پیدا کند. جالبتر از همه اینکه هنوز عدهای باور ندارند دورهای تمام شده است. اصلاحطلبان در حاشیه محیطهای روشنفکری یا در لایههای دور قدرت، همچنان با اتکا به نوستالژی تابناک خرداد٧٨ زندگی میکنند.
اصلاح طلبان اگر حزبی تاسیس میکنند، هنوز بر این باورند که میتوانند در مردم کنش ایجاد کنند یا اگر روزنامهای منتشر میکنند با همان ایدهها و حرفها، بیواسطه سعی میکنند تا مخاطبان خود را برانگیخته کنند. در عمل شکاف میان کنش مردمی و واحدی موسوم به «افکارعمومی» دمبهدم بزرگتر میشود. این است که بهجز شگفتزدهکردن آحاد جامعه هیچ راه دیگری برای جلبتوجه آنها باقی نمانده است. چندی پیش همایش اصلاحطلبان و چندی قبلتر از آن همایش دلواپسان برگزار شد و هیچ موجی در جامعه ایجاد نکرد. ظاهرا، پذیرش و باور به اینکه دورهای تمام شده است و اینک پا به دوران تازهتری گذاشتهایم، برای هر دو سر طیف نیروهای سیاسی دشوار است. گاه حتی راهبرد نیروهای سیاسی به ابتذال نزدیک میشود. و اینهمه بهخاطر آن است که گفتمانی شکل نمیگیرد تا از دل آن مردمی سر برآورند. هماکنون تکرار کاری که مصدق از روی چهارپایه انجام داد ناممکن به نظر میرسد و برای هیچیک از دولتمردان مقدور نیست. هیچ گروهی از مردم کلیت تام مردم را نمایندگی نمیکند. گویی برآیند نیروهای مردمی به صفر نزدیک شده است.
خلق روایت مردمساز محال بهنظر میرسد و با تاسیس حزب تازه و روزنامههای بیشتر هم اتفاقی نمیافتد. این سازوکارها نیروی سیاسی خود را از دست دادهاند. اصرار بر این اقدامات، گذشته از اینکه نتیجهای ندارد، به دلزدگی مردم از رفتارهای قالبی نیز انجامیده است. و چهبسا در روایتی جعلی به پیدایش مردمی جعلی منجر شود. مردم جعلی، مردمی یکبارمصرفند. مردمی کوتاهمدت. مردمی که خود را به مصرف میرسانند و روایتی میآفرینند که راوی و مخاطب آن خودشان هستند. گاه این روایتهای مردم، روشنفکران و دولت را غافلگیر میکند. مردم جعلی، از روایتی که خود مقدمات آن را چیدهاند به هیجان میآیند و دست به انکار خودشان میزنند. در صورت بروز چنین اتفاقی، نه مردم میتوانند کسی را خطاب قرار دهد و نه کسی میتواند مردم را خطاب قرار دهند.
محض یادآوری، فراموش نکنیم که در آستانه بزرگترین روایت تاریخ معاصر کشورمان قرار داریم: انقلاب. روایت ماندگار و اصیل انقلاب، در مصاف با دشواری فراچنگآمدن آن چیزی از عظمتش کم نمیکند. به هر قیمتی باید انقلاباسلامی سال٥٧ را حفظ کرد. این روایت اصیل با ایدهای ناب بهوقوع پیوسته و مردمساز بوده است. مردم را دوباره میسازد و از نو روایت میکند. هستند کسانی که روایت انقلابی مردم را نکوهش میکنند. عدهای با سیاستستیزی و عدهای دیگر با دینستیزی برآنند تا روایت انقلاب را مخدوش کنند. میکوشند تا همهچیز و همهکس را به مغاک زیر پایمان هل بدهند. این مغاک جز به درکات ابتذال راه به هیچجای دیگری نمیبرد.