اگر ماجراي آقاي م- ر در ژاپن رخ ميداد، حتما مقام مافوقش هاراكيري ميکرد و در سایر کشورها هم ده ها نفر از طرفداران و همراهانش استعفا ميکردند؛ اما حامیان دیروز احمدینژاد و رحیمی به جای اینکه امروز گناهشان را بپذیرند و از محضر مردمی که به آنها اعتماد کرده بودند عذرخواهی کنند؛ به قدم زدن دکتر ظریف و کری در ژنو ميتازند
فرهاد ترابی *
گروه سياسي: معاون اول معجزهي هزاره سوم، همو که در جبین احمدینژاد پیامبری ميدید؛ امروز به پنج سال زندان و رد مال محکوم شده است. تحصیلکردهي رشتهي حقوق و رئیس دیوان محاسبات دیروز؛ قرار نیست برای فعالیت های سیاسی و اجتماعی تعزیر شود، که جرم او اختلاس و حکمش حبس و رد مال است! او محمدرضا رحیمی؛ دارندهي نشان درجه یک خدمت بود كه اين اواخر خودش را «معاون اول نظام» هم لقب داده بود.
او معاون اول بود. معاون اول کابینه ای که خط قرمز احمدینژاد بود. همو که آنقدر درد دین داشت، که هنگام ورود سید محمد خاتمی به کردستان برای سخنرانی های انتخاباتی اش در سال هفتاد و شش، دستور داده بود که نگذارند خاتمی در جایی سخنرانی کند! رحیمی استاندار دولت سازندگی در كردستان بود و رئيس جمهور وقت به اين استان سفر كرد.
او كشاورزان را مجبور كرد كه دهها تراكتور خود را به گونهاي پارك كنند كه از بالا، جمله "درود بر هاشمي" را شكل بدهند اما او یاد گرفته بود چگونه شاخک هایش را با جهت باد تنظیم کند که بعدها بشود معاون اول دولتی که رقیب جدی اش، هاشمی بود. او در دیوان محاسبات خطاب به احمدینژاد از سفرش به سوریه گفت و سخن آن پیرمرد سوری: «اگر قرار بود پیامبری بعد از محمد(ص)بیاید او احمدینژاد بود». او دلبری ها کرد تا از مقربان درگاه احمدینژاد شود و چه درگاه" ایاز" پروری بود کابینهي محمود!
جناب م-ر درد مردم داشت و نمی خواست طوفان سهمگین اصلاحات، دنیا و آخرت مردم را با خود ببرد. او نمی خواست دولتی شکل بگیرد که در آن حسن حبیبی معاون اول باشد. نازنین مردی که از نویسندگان قانون اساسی بود و سالها در بالاترین مناصب دولتی خدمت کرد، اما منش و روشش همچون یک کارمند ساده بود. او نمی توانست دولتی را ببیند که معاون اولش دکتر عارف باشد؛ همو که با تصمیمی تاریخی قطار کشور را بر ریل اعتدال انداخت. او از آمدن مدیرانی چون سیف الله داد بر خود ميلرزید. دادی که بعد از اتمام فیلم "بازمانده" در سوریه، دلارهای دولتی را که اضافه آورده بود به بانک مرکزی برگرداند و موجبات حیرت مرحوم نوربخش را فراهم کرد. رحیمی نمی توانست باور کند کسی ارز دولتی بگیرد و آن را به چهار راه استانبول نبرد.
رحیمی ميدانست که در دولت اصلاحات جایی ندارد؛ همان دولتی که هزار انگ به رئیسش زدند و برایش خیالبافی ها و افسانه سرایی ها کردند، اما نتوانستند یک مورد اختلاس و دزدی به او و مدیرانش نسبت دهند. م-ر معاون اول دولت مهرورز بود، همو که با اشارتی ميتوانست اسامی مفسدان اقتصادی را از جیب های مبارکش بیرون بیاورد؛ اما غافل بود از مجیز گویانی که او را به آسمان برده بودند، تا نتواند مفسدانی را ببیند که پایشان روی زمین بود و هر صبح به او لبخند ميزدند. حکایت همان ستاره شناس گلستان سعدی بود، که نمی دانست در اندرونی اش چه ميگذرد!
اگر ماجراي آقاي م- ر در ژاپن رخ ميداد، حتما مقام مافوقش هاراكيری ميکرد و در سایر کشورها هم ده ها نفر از طرفداران و همراهانش استعفا ميکردند؛ اما حامیان دیروز احمدینژاد و رحیمی به جای اینکه امروز گناهشان را بپذیرند و از محضر مردمی که به آنها اعتماد کرده بودند عذرخواهی کنند؛ به قدم زدن دکتر ظریف و کری در ژنو ميتازند و برای این عمل شایسته و معمولی دردنیای دیپلماسی، امضا جمع ميکنند؛ اینها کیفور ميشوند وقتی فلان سناتور جمهوری خواه ميگوید این مذاکرات به نتیجه نخواهد رسید؛ تمام امید اینها به جمهوری خواهان است.
ایشان نیک ميدانند در سایهي تحریم ها و قلم های شکسته، کسی از مافیای فسادی که در دل آن دولت جا خوش کرده بود پرده بر نمی دارد. آنها ميدانند که مطبوعات آزاد ميتوانند گذشته و حال آدم ها را رصد کنند و از فساد های چندهزار میلیاردی جلوگیری کنند. آنها ميدانند دولتی که معاون اولش م-ر باشد وضعیت مدیران میانی اش چگونه است.
جناب م-ر باید در دوران محکومیتش، زندگی مهندس بازرگان، بزرگ مرد اخلاق و سیاست را بارها بخواند. مردی که بعد از استعفا به دفتر نخست وزیری رفت و از حساب شخصی اش چکی نوشت و روی میز گذاشت؛ وقتی علت را پرسیدند گفت: «این پول آن ناهارهایی است که گاهی با دوستان در این دفتر صرف ميشد، نمی خواهم از بیت المال هزینه شود.» بازرگان به این جمله با تمام سلول های وجودش ایمان داشت و برای همین در تاریخ ایران ماندگار شد و رحیمی از این واژه ها برای تحمیق خلق سود ميجست وقتی که گفته بود: « يک روز مسئول دفتر من چند برگ کاغذ از بيت المال به دخترم داده بود و من او را برکنار کردم.» و دیدیم روزی که پرده برافتاد چه پیش آمد...
* کارشناس ارشد علوم سیاسی
خدایا با از این همه درد به کی پناه ببریم
واقعا دیگه توانایی شنیدن اینهمه جرم بدون جوابگویی ومجازات رو ندارم (283272)