به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۰۸ - ۲۳:۵۷
 
۰
تاریخ انتشار : ۱۴۰۱/۰۷/۲۰ ساعت ۰۹:۲۹
کد مطلب : ۳۶۳۲۰۲

راه حل بحران جهانی غذا

راه حل بحران جهانی غذا
گروه بین الملل: بلافاصله پس از حمله روسیه به اوکراین در ماه فوریه، تیتر‌های وحشتناکی درباره کمبود جهانی گندم منتشر شد. دانشمندان و کشاورزان باور دارند این تیتر‌ها درست نیستند.
بحران عرضه منطقه‌ای مشکلی واقعی بود: کشور‌هایی که غلات را از دریای سیاه تهیه می‌کنند ناگهان مجبور شدند آن را از مناطق دورست‌تر سفارش داده و زنجیره‌های تامین را برهم بزنند. با این وجود، کمبود جهانی وجود نداشت. به لطف محصولات هند، استرالیا و نقاط دیگر جهان به اندازه کافی محصول برای تغذیه وجود داشت. تنها کاری که باید صورت می‌گرفت جابجایی محصولات بود.
به گزارش فرارو به نقل از فارین پالسی، با این وجود، شما نمی‌توانستید این موضوع را از روی اخبار متوجه شوید. پوشش اخبار مرتبط با زنجیره‌های تامین مواد غذایی حاوی تاکتیک‌های ترساندن و تحریف بود که باعث ایجاد حدس و گمان و محدودیت‌های تجاری شد و مشکلی را بدتر کرد. در اوایل ژوئیه قیمت جهانی کالا‌ها در نهایت کاهش یافت تا به جای حدس و گمان، در دسترس بودن غذا را بازتاب دهد. با این وجود، علیرغم آن که وحشتی بی‌اساس ایجاد شد رنجی که ناشی از آن وحشت تحمیل شد واقعی، بسیار زیاد و غیر ضروری بود.
تغییرات آب و هوایی، شرایط اضطراری بهداشت عمومی و سیاست عملا تضمین می‌کنند که ما هم چنان شاهد مشکلات در زنجیره تامین مواد غذایی خواهیم بود. با این وجود، حتی در برهه‌های زمانی آشفته ما می‌توانیم امنیت غذایی را در سراسر جهان تضمین کنیم. ما بازار لازم برای رسیدن به آن را داریم.
با این وجود، برای دستیابی به امنیت غذایی بسیاری از ما باید ایده‌های موجود در مورد نحوه عملکرد سیستم غذایی را کنار بگذاریم. در سرتاسر جهان، سیستم‌های غذایی شرکت‌ها و صاحبان ثروتمند زمین‌ها در کشور‌های ثروتمند موانع سیاسی و ایدئولوژیکی سنگینی را برای اعمال عقل سلیم ایجاد می‌کنند. الگو‌های تجارت مواد غذایی که آنان قرن‌ها پیش ایجاد کردند به شدت به کشاورزی صنعتی و در مقیاس بزرگ متکی هستند و کشور‌های فقیرتر را به شکلی ناسالم به واردات وابسته کرده به گونه‌ای که آنان هیچ راه دیگری برای تغذیه خود در هنگام کاهش تجارت جهانی ندارند.
کشاورزی صنعتی در ایالات متحده و سایر مستعمرات اروپایی سابق به وجود آمد و اکنون به سراسر جهان صادر شده است. ارزش آن را دارد که کشاورزی صنعتی را در محیط داخلی آن بررسی کنیم تا درک کنیم که چگونه سیاستگذاری می‌تواند آن را تقویت نماید یا فرصت‌های جدیدی را ایجاد کند.
مردم و سیاستگذاران یک انتخاب دارند: ما می‌توانیم به تقویت سیستم‌های غذایی همان گونه که در حال حاضر وجود دارد ادامه دهیم یا بر روی سیستم‌های غذایی انعطاف پذیر، دموکراتیک و پیچیده سرمایه گذاری کنیم تا از بحران‌های آینده جلوگیری نماییم.
آن چه ما به عنوان کشاورزی شرکتی مدرن تصور می‌کنیم خیلی زودتر از آن چیزی که بیش‌تر مردم تصور می‌کنند آغاز شد. تا سال ۱۸۳۰ میلادی دره اوهایو مملو از کشت تک محصولی ذرت و مراکز پرورش گوشت گاو بود. شورش ویسکی که در سال ۱۷۹۱ صورت گرفت و معمولا به عنوان یک بحران مالیاتی از آن یاد می‌شود را بیش‌تر می‌توان به عنوان بحران تولید بیش از حد ذرت قلمداد کرد.
کشت غلات سریع‌ترین راه برای کسب درآمد از یک زمین دورافتاده بود و به کم‌ترین تلاش نیاز داشت. اکنون نیز چنین وضعیتی وجود دارد. بنابراین، کسانی که سرزمین‌های تازه فتح شده را در مرز‌های غربی ایالات متحده جوان اشغال کردند کشت ذرت را در چندین مایل زمین انجام دادند. با این وجود، آنان پیش از کشت ذرت از خود نپرسیدند که آیا واقعا کسی به این حجم و میزان از ذرت نیاز دارد یا خیر. به زودی زمین داران غربی امریکا در ذرت‌های کاشته شده‌شان غوطه‌ور شدند! آنان به تقطیر آن به اتانول متوسل شدند تا صادرات این محصول آسان‌تر باشد. تنها پس از آن بود که مالیات بر روی مشروب الکلی ویسکی به یک موضوع مهم سیاسی تبدیل شد.
با گذشت زمان، کشاورزی صنعتی برای پاسخگویی به نیاز‌های یک گروه خاص پدیدار شد: مالکان ثروتمند استعماری. علیرغم این تصور کلیشه‌ای روستایی مبنی بر آن که زمین داران امریکایی کشت محصول را انجام می‌دهند مالکیت زمین همواره امری مربوط به طبقه متوسط و طبقات بالاتر بوده است. سفته بازان زمین در مقیاس بزرگ مدت‌ها به بهای زیان دهقانان سنتی بر سیاست زمین ایالات متحده تسلط داشته اند.
امروزه حدود ۹۵ درصد از مزارع ایالات متحده مزارع خانوادگی هستند. با این وجود، این بدان معنا نیست که این یک صنعت روستایی است. کشاورز متوسط با کم کردن بدهی‌های مزرعه یک میلیونر است. تقریبا ۱۰ برابر ثروتمندتر از متوسط خانوار آمریکایی. متوسط خانوار‌های کشاورزی ایالات متحده از سال ۱۹۹۸ میلادی هر سال درآمد بیشتری نسبت به همتایان غیر کشاورزی خود داشته اند. در جدیدترین آمار موجود، از سال ۲۰۱۰ میلادی کوچک‌ترین کشاورزان ایالات متحده ۳۸ درصد درآمد متوسط بیشتری نسبت به غیر کشاورزان داشتند. متوسط دارایی خالص کشاورزان کوچک در سال ۲۰۲۰ میلادی ۸۸۹۰۰۰ دلار بود.
سیاست زمین در هر نقطه‌ای متفاوت است، اما شباهت‌های مهمی میان سیاست زمین در مناطق گوناگون وجود دارد. تقریبا هر کشوری صاحبان زمین بزرگی دارد. گاهی اوقات آنان یک طبقه بیش از حد استعماری هستند مانند ایالات متحده، استرالیا یا برزیل. گاهی اوقات آنان زمین داران بزرگ سنتی پیش از دوران استعمار هستند مانند بسیاری از زمین داران در جنوب آسیا و چین پیش از وقوع انقلاب و یا اشراف نظامی هستند که هنوز هم مالک بسیاری از زمین‌های اروپا می‌باشند.
کشاورزان آمریکایی مانند کشاورزان سایر کشور‌ها هنوز قدرت زیادی دارند و میلیارد‌ها دلار حمایت فدرال را جذب می‌کنند. مالکان زمین ترغیب می‌شوند تا تنها ایده‌هایی را ترویج کنند که از نظر مالی به نفع آنان است. به همین خاطر است که به نظر می‌رسد ایالات متحده نمی‌تواند از کشت‌های تک محصولی غلات و دامپروری و دیگر مزیت‌های تجارت کشاورزی که می‌تواند تعادل طبیعی خاک‌ها را بر هم بزند فاصله بگیرد. سیاستگذاری‌های غذایی مبتنی بر زمین‌ها مانند یارانه‌ها و شبه بازار‌های ایجاد شده توسط دولت مانند سوخت‌های زیستی سیستم‌های غذایی جهانی را مخدوش می‌کنند.
در دوره‌های فراوانی این سیاست‌ها تولید بیش از حد را را ترویج می‌کنند و بازار‌های جهانی را با مواد غذایی ارزان پر می‌کنند که باعث تضعیف دیگر کشاورزان در سراسر جهان می‌شود. در برهه‌های زمانی وجود بحران‌های غذایی این سیاست تولید بیش از حد به طور متناقضی مردم را گرسنه می‌سازد. در حالی که هنوز مواد غذایی کافی وجود دارد، اما به جای رسیدن به افراد گرسنه صرفا به سمت زمین‌های خوراک دام، مخازن سوخت و سایر سیستم‌های دفع غلات می‌رود.
در واقع، تجارت مدرن غلات دریای سیاه یعنی جریان گندم از روسیه و اوکراین در شرایطی پدید آمد که کشور‌های پیشرو به طور قابل توجهی از کشور‌های فقیر که سیستم‌های غذایی توسعه نیافته داشتند سود می‌بردند. وابستگی برای امپراتوری‌ها خوب است، زیرا برای آنان متحدانی را ایجاد می‌کند. اما این همه موضوع نیست. امپراتوری‌ها هم چنین صادرات غلات را برای مدیریت سیاست داخلی مفید می‌دانند. واگذاری زمین‌های حاصلخیز غلات به حامیان سیاسی از زمان بین النهرین باستان سنگ بنای اصلی سیاست امپراتوری بوده است.
عادت ایالات متحده به قرار دادن شهرک نشینان سفید پوست در صف اول سرزمین‌های تازه فتح شده از نوع پروژه‌های روسیه بود که دست کم به زمان کاترین کبیر باز می‌گردد که هدف آن استعمار سبد نان دریای سیاه با مردمان مختلف بود. او معتقد بود که از این طریق می‌توان آن مردمان را در کنار خود حفظ کرد. زمین‌های غلات پس از اشغال شدن توسط حامیان مواد غذایی را بیرون می‌کشند امری که به جاه طلبی‌های امپراتوری بیشتر کمک می‌کند. در مورد روسیه، این شامل استفاده از زمین در اوکراین به عنوان انبار صادرات غلات بود که هزینه‌های وحشتناکی برای اوکراینی‌ها به همراه داشت.
در ابتدا خرید مواد غذایی ارزان قیمت وارداتی می‌تواند برای کشور‌های فقیرتر معامله‌ای عالی به نظر برسد: زمین و نیروی کار محلی را برای پرداختن به امور دیگر آزاد می‌کند. در واقع، تجارت بین المللی مواد غذایی به طور کلی امر خوبی به نظر می‌رسد چرا که می‌تواند به اندازه کافی محصول ایجاد کند که خود باعث می‌شود از مناطق در برابر ناکامی در میزان تولید محصول کافی و سایر بلایای طبیعی محافظت به عمل آید. با این وجود، بریتانیا، ایالات متحده، روسیه و دیگر قدرت‌های امپراتوری از تجارت مواد غذایی استفاده نکردند بلکه از آن برای ایجاد وابستگی و کسب شرایط مطلوب مذاکره با سایر کشور‌ها استفاده نمودند.
مستعمرات و سپس صادرات محصولات غذایی ایالات متحده به مستعمرات برده داری در حوزه کارائیب دسترسی پایدار به شکر و سایر کالا‌های گرمسیری را تضمین کرد. با گذشت زمان، زمین داران شمالی امریکا به حمل و نقل سهمیه ذرت و گوشت خوک برای کشاورزان به جنوب امریکا روی آوردند تجارتی که باعث ایجاد کسب و کار کشاورزی امروزی مبتنی بر ذرت شد. در طول قرن بیستم این سیستم گسترش یافت و شامل برنامه‌های مرتبط با کمک‌های بشردوستانه شد که به عنوان ابزار کنترل قیمت برای جذب اشباع محصول ایالات متحده و سیاست‌های تجاری که تمایل به ایجاد وابستگی به مواد غذایی در کشور‌های فقیرتر داشتند عمل می‌کرد.
به طور مشابه، صادرات غلات دریای سیاه در زمان تزار‌ها به دیپلماسی غلات شوروی تبدیل شد. پس از استقلال اوکراین، این کشور به طور طبیعی بر صادرات مزارع خود برای کسب درآمد تکیه کرد.
تجارت مواد غذایی به خودی خود هیچ اشکالی ندارد: اوکراین برای نزدیک به ۳۰۰۰ سال سبد نان مناطق خشک اطراف دریای مدیترانه بوده است. با این وجود (همان طور که در حال حاضر وضعیت این طور است) تجارت مواد غذایی به عنوان بازاری برای کشور‌های قدرتمند به منظور ایجاد وابستگی و مدیریت سیاست داخلی خود مورد استفاده قرار می‌گیرد. تجارت بین‌المللی غذا توانایی کشور‌های وارد کننده را برای ایجاد سیستم‌های غذایی خود محدود می‌کند. با چنین شرایطی می‌توان درک کرد که چرا به دنبال تهاجم روسیه به اوکراین بسیاری از کشور‌های آفریقایی و خاورمیانه در معرض خطر ناامنی غذایی بزرگ قرار داشتند.
غلات و کشاورزی مکانیزه در مقیاس بزرگ جای خود را در سیستم‌های غذایی دارند با این وجود، تا رسیدن به مرحله‌ای که تنها راه رشد مواد غذایی باشند فاصله زیادی وجود دارد. تغذیه جهان به شیوه‌ای پایدار به معنای تنوع بخشیدن به سیستم غذایی امروزی است که بر روی چند سبد نان منطقه‌ای مانند دریای سیاه، کمربند غلات آمریکای شمالی و کشور‌های تولید کننده سویا برزیل بنا شده است. یک سیستم غذایی واقعا کارامد کاملا متفاوت به نظر می‌رسد.
آگروفارستری (دارکشت ورزی) (نوعی کاربری زمین است به صورتی که تلفیقی از درخت و گونه‌های زراعی و دامی در اشکال مختلف باشد. در این شیوه استفاده از درختان، درختچه‌ها، محصولات زراعی و دام‌ها تلفیق می‌شود؛ م.) که گزینه‌ای مناسب برای تولید مواد غذایی در مقیاس بزرگ است. در این روش از باغ‌ها و جنگل‌های مدیریت شده برای رشد مواد غذایی استفاده می‌شود. امروزه اکثر افراد تمایل دارند درختان را به عنوان منبع اصلی الوار و میوه قلمداد کنند و نه روغن، نشاسته و پروتئین. این در حالیست که در سراسر جهان مردم برای هزاران سال از بلوط، چنار، کهور، نخل روغنی و سایر درختان پر محصول برای تامین کالری اصلی مورد نیاز خود استفاده کرده اند. در آپالاشیا در ویرجینیا مزارع ذرت، کدو و لوبیا با جنگلداری شاه بلوط ترکیب شده اند.
هر درخت شاه بلوط سالانه ۲۲ تا ۴۵ کیلوگرم آجیل نشاسته‌ای بار می‌دهد و ۳ تا ۴ میلیارد از این درختان پیش از آن که یک بیماری قارچی در قرن بیستم آن را به انقراض نزدیک کند وجود داشتند. جنگل‌های شاه بلوط حدود ۳ تا ۴ تریلیون کالری در سال محصول تولید می‌کنند یعنی میزانی کافی برای تامین کربوهیدرات مورد نیاز دو برابر جمعیت امروز ایالات متحده امریکا. در مقایسه با آن، صنعت ذرت ایالات متحده امریکا حدود ۶ تریلیون کالری در سال رشد می‌کند. علاوه بر این، درختان شاه بلوط بیش‌تری در آپالاشیا رشد کرده اند: زمین‌های تپه‌ای با بستر نازک که کشاورزی صنعتی آن را «غیر قابل کشت» قلمداد می‌کند، اما جوامع بومی با نیروی کار اندک و بدون کود صنعتی این جنگل‌های بسیار پربار را مدیریت کرده اند.
با این وجود، در بستر نحوه عملکرد وابستگی غذایی در امور بین الملل، عدم سرمایه‌گذاری در جنگل‌های شاه بلوط، آپالاشیا را گرسنه نگه داشته، به واردات مواد غذایی وابسته کرده و آن منطقه را برای پرداخت هزینه‌های این وابستگی به استخراج زغال سنگ از معادن وادار ساخته است.
ماهیگیری با مراقبت مناسب نمونه دیگری از سیستم‌های غذایی محلی نیز روشی قدرتمند است. بسیاری از کشور‌های وابسته به واردات مواد غذایی مانند سومالی، یمن، لبنان و الجزایر، ماهیگیری ساحلی دارند. با این وجود، هیچ یک از آن کشور‌ها نقش مهمی در زمینه امنیت غذایی ایفا نکرده اند. این به دلیل قرن‌ها آلودگی و ماهیگیری مدیریت نشده از جمله صید غیر قانونی در مقیاس صنعتی توسط ناوگان بین المللی است. این کشور‌ها منافع کمی برای سرمایه‌گذاری در بخش ماهیگیری، پاکسازی آلودگی و سایر اقدامات پیشگیرانه برای احیای ماهیگیری داشته اند. این در حالیست که آبزی‌پروری می‌تواند یک ابزار قدرتمند تامین امنیت غذایی برای کشور‌های خشک ساحلی باشد.
برای مثال، با مدیریت درست در زمینه جلبک‌های دریایی می‌توان مواد غذایی یا خوراک صنعتی مشابه ذرت و نیشکر را در حال حاضر فراهم کرد. جلبک‌های دریایی به جای آلوده ساختن حوضه‌های آبخیز می‌توانند مواد مغذی را حذف کرده و میزان اکسیژن آب را بهبود بخشند. هم چنین، قادر هستند نیاز‌های انسان را تامین کرده، محیط زیست را احیا نموده و ماهیگیری را تقویت کنند. در واقع، جلبک‌های دریایی و علف‌های دریایی می‌توانند دی اکسید کربن کافی را از آب دریا برای مقابله با اسیدی شدن منطقه خود حذف کنند و به مرجان‌ها و صدف‌ها اجازه رشد دهند. صدف‌ها نیز پیش‌تر مواد اولیه ارزان قیمت و سرشار از پروتئین فراوان بودند. اکنون نیز صدف‌ها با سرمایه‌گذاری و مراقبت مناسب می‌توانند چنین نقشی داشته باشند.
دارکشت ورزی و شیلات تنها دو راه حل غذایی هستند که ما باید در آن سرمایه‌گذاری بیش‌تری انجام دهیم. سرمایه‌گذاری دولتی و خصوصی در این بخش‌ها از کشاورزی معمولی غلات و دامپروری عقب مانده است. یکی از علل اصلی آن سیاست مالکیت زمین است. در اقتصاد‌های تحت سلطه مالکان، سرمایه‌گذاری عمومی جدی در شیلات اغلب قابل بحث نیست.
یکی از بزرگترین عوامل کُشنده ماهیگیری رواناب مزارع است. احیای ماهیگیری مالکان زمین و نه فقط صنعتگران و مشاغل کشاورزی را مجبور می‌کند تا آلودگی را متوقف کنند. ماهیگیری احیا شده هم چنین باعث رقابت کشاورزان به عنوان تامین کننده پروتئین می‌شود. به همین ترتیب، احیای جنگل‌های شاه بلوط و سایر مواد غذایی در اقتصاد‌های ثروتمند تحت سلطه زمین‌داران تامین نمی‌شود، زیرا این سیستم غذایی مبتنی بر کشت چند محصولی است در حالی که مالکان فعلی زمین‌های محدود شده را برای کشت محصولاتی محدود در نظر گرفته اند. تنوع بخشیدن به سیستم غذایی روش ترجیحی آنان برای انجام کار را از رده خارج می‌سازد و به رقابت بالقوه دامن می‌زند.
اگر می‌خواهیم یک سیستم غذایی منطقه‌ای کارآمد بسازیم که به ویژه با عمیق‌تر شدن تغییرات آب و هوایی ما را از تجارت کشاورزی دور کند باید روی آن چه مهم است متمرکز بمانیم: نه نجات بازیگران در سیستم غذایی فعلی بلکه بر روی تغذیه مردم. این امر می‌تواند به معنای سرمایه‌گذاری در حوزه شیلات و جنگل‌ها باشد.
این امر می‌تواند مستلزم تنظیم یا ممنوعیت برخی از انواع کشاورزی باشد؛ همچنین می‌تواند به معنای نزدیک شدن به مواد غذایی به عنوان یک ابزار عمومی باشد و نه به عنوان یک تجارت خصوصی روشی که در مورد بسیاری از حوزه‌های دیگر از جمله آب و برق و سایر خدمات اعمال شده و مدیریت آن حوزه‌ها از این طریق صورت می‌گیرد. این امر می‌تواند سرمایه‌گذاری بر روی کشاورزان سنتی و کارگران مزرعه و برسمیت شناختن حقوق آنان بر زمین باشد. به طور خلاصه، برای رسیدن به یک سیستم غذایی انعطاف‌پذیر به رهبری سیاسی نیاز داریم که به نیاز‌های مردم پاسخ دهد.
برچسب ها: بحران
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها