به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۱۰ - ۰۰:۰۵
 
۱
تاریخ انتشار : ۱۴۰۲/۱۲/۰۳ ساعت ۱۵:۱۰
کد مطلب : ۴۵۷۱۸۳

مهمترین درس کودتای سوم اسفند

مهمترین درس کودتای سوم اسفند
گروه سیاسی: احمد زیدآبادی فعال سیاسی  در روزنامه  هم میهن نوشت: زنده‌یاد دکتر جواد شیخ‌الاسلامی، استاد فقید علوم سیاسی در دانشگاه تهران، در اوایل دولت نخست مرحوم هاشمی‌رفسنجانی به خود جرأت داد تا در مقاله‌اش در مجلۀ اطلاعات سیاسی – اقتصادی «کودتای سوم اسفند سال ۱۲۹۹ را سیاه نداند.» این اظهارنظر کوتاه، برای دکتر شیخ بدون دردسر نشد.
در آن هنگام مرحوم هاشمی که داعیۀ سازندگی خرابی‌های جنگ از طریق عادی‌سازی روابط خارجی و شرایط داخلی داشت، در برخی محافل دارای گرایش مذهبی چپ، به تمایل به نزدیکی به عناصر «رژیم گذشته» متهم بود.
برخی از این محافل، جملۀ دکتر شیخ را شاهد مثالی برای اتهام خود دانستند و چنین گمانه‌زنی کردند که، چون سیدمحمود دعایی، مدیرمسئول روزنامۀ اطلاعات از حامیان پروپا قرص هاشمی‌رفسنجانی است، پس امکان ندارد بدون نظر موافق هاشمی اجازۀ انتشار مقاله‌ای را در ماهنامۀ تحت مدیریت خود داده باشد که در آن کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ سیاه قلمداد نشده است! واقعیت این است که روح هاشمی هم از این مقاله خبر نداشت و دکتر شیخ بنا به تحلیل خود این مقاله را نوشته و زنده‌یاد مهدی بشارت سردبیر مجلۀ اطلاعات سیاسی – اقتصادی نیز بنا به صلاحدید خودش مقاله را منتشر کرده بود! به‌دنبال نشر این مقاله، گویا دکتر شیخ گرفتار احضار و مراقبت امنیتی شد و مؤسسۀ اطلاعات هم تحت فشار قرار گرفت تا آنجا که به اجبار نشر مقالات علمی دکتر شیخ را محدود کرد.
در فضای ناشفاف سیاسی، معمولاً بازار گمانه‌زنی‌های پا در هوا به شدت داغ می‌شود و ضمن خیال‌پردازی دربارۀ یک اتفاق کوچک و حاشیه‌ای، افراد بی‌گناه و بی‌پناه را به رنج و چه‌بسا مصیبت گرفتار می‌کند. آنچه برای زنده‌یاد سعیدی‌سیرجانی هم اتفاق افتاد از جنس همین گمانه‌زنی‌های بی‌مایه و پایه دربارۀ چند یادداشت آن مرحوم در روزنامۀ اطلاعات بود که سرانجام منجر به بازداشت و از دست رفتن جانش شد.
منظور از این مقدمه، تأکید بر مواجهۀ غیرتحقیقی با رویداد‌های سیاسی در تاریخ معاصر است. ظاهراً هر فرد یا گروهی که شیفتۀ یک چهرۀ مشهور یا یک رویداد خاص است، چنان آن را مطلق می‌کند و در آن ذوب می‌شود که جای هیچگونه، چون و چرایی را برای تحقیق و تتبعی تازه در آن باز نمی‌گذارد. نفرت از یک چهره و یا رویداد هم دقیقاً همین حکم را منتهی در جهت عکس دارد. اینکه پس از گذشت ۱۰۳ سال، کودتای سیّم حوت ۱۲۹۹ را سیاه بنامیم یا ننامیم، تأثیری در زندگی و حیات امروز ما ندارد، اما کنکاش در چرایی وقوع آن حادثه می‌تواند درس‌آموز باشد.
در واقع آنچه سبب کودتای سوم اسفند ۱۲۹۹ شد نتیجۀ ضعف مفرط دستگاه دولت پس از فتح تهران توسط مشروطه‌خواهان در سال ۱۲۸۸ از یک طرف و مقتضیات نظام بین‌الملل به‌خصوص منافع امپراطوری بریتانیا در نظمِ در حالِ ظهور پس از جنگ جهانی اول و به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در روسیه بود.
مشروطه‌خواهان پس از فتح تهران و خلع محمدعلی‌شاه قاجار، متأسفانه نه توانستند بر روی برنامۀ مشترکی با هم به توافق برسند و نه در تشکیل دولتی کارآمد و باثبات و توسعه‌گرا موفقیتی به دست آوردند.
از ۹ مهر ۱۲۸۸ تا ۴ اسفند ۱۲۹۹ یعنی به مدت ۱۱ سال، ۱۹ نخست‌وزیر مأمور تشکیل کابینه شدند و هیچ‌کدام هم توفیقی به دست نیاوردند. در واقع حال کابینه‌های مستعجل چنان زار بود که بیشتر آن‌ها توان حفظ خود برای مدت یک سال را هم نداشتند چه رسد به اینکه بخواهند در جهت آسایش و رفاه عموم و جلب رضایت مردم گام بردارند و یا نظم و امنیت را در سراسر کشور تأمین کنند.
از بد حادثه، خطر رشد میلیتاریسم در آلمان، دو همسایۀ استعمارگر شمالی و جنوبی یعنی روسیه و بریتانیا را به فکر رفع اختلافات خود در مناطق مختلف جهان انداخت؛ به‌طوری‌که این دو قدرت مهاجم در سال ۱۹۰۷ طی توافقی محرمانه ایران را به دو حوزۀ نفوذِ خود و یک حوزۀ بی‌طرف تقسیم کردند و در سال‌های اولیۀ جنگ نیز طی توافق مخفیانۀ سال ۱۹۱۵ همان حوزۀ بی‌طرف را هم برای خود در نظر گرفتند تا پس از جنگ، اثری از استقلال و موجودیت ایران باقی نماند!
در تحولی شگرف، اما در میانۀ جنگ، بلشویک‌ها رژیم تزار‌ها را برانداختند و درصدد استقرار نظامی اشتراکی و متضاد با منافع قدرت‌های اروپایی پس از انقلاب اکتبر برآمدند. این رویداد سبب بطلان قرارداد تقسیم ایران شد، اما با این حال در سایۀ اثرات جنگ و ضعف مفرط دولت مرکزی، اوضاع ایران چنان آشفته و مصیبت‌بار شد که حکام محلی، هر کدام به انگیزه‌ای، از هر سو سر به نافرمانی و شورش برداشتند و آیندۀ کشور را با مخاطره روبه‌رو کردند.
در آن فضای نومیدکننده و هرج‌ومرج‌آمیز و مصیبت‌بار، چشم عموم روشنفکران و رجال ملی و مردم عادی به ظهور فرد مقتدری بود که نقطۀ پایانی بر آن آشفته‌بازار بگذارد و کشور را از بی‌نظمی و بی‌ثباتی و فلاکت نجات دهد. راز استقبال اولیۀ عموم روشنفکران از ظهور سردار سپه در عرصۀ سیاست ایران که نتیجۀ کودتای سیم حوت بود، در همین نکته خلاصه می‌شود.
کودتا، اما درونزا و خودجوش نبود. از طنز حادثه، به قدرت رسیدن بلشویک‌ها در روسیه، چنان منافع امپراطوری بریتانیا را تحت تأثیر قرار داد که به ناگزیر سران لندن خواهان استقرار دولتی قدرتمند در ایران شدند.
آن‌ها در واقع برای حفظ منافع خود، سیدضیاء و رضاخان و هنگ قزاق را به تصرف تهران و تشکیل دولتی مقتدر برای ایجاد توازن در برابر فشار بلشویک‌ها ترغیب کردند. با این همه، مردم عادی و رجال ملی از این حرکت ناراضی نبودند، زیرا پشت ماجرا هر چه بود، آن‌ها اصل تشکیل دولتی مقتدر و توانا به ایجاد نظم و ثبات را به سود کشور می‌دانستند.
ناتوانی دولت‌ها در حل و فصل انواع و اقسام مشکلات جامعه و نومید شدن مردم از بهبود شرایط معمولاً زمینه را برای ظهور افراد مقتدر و استقبال عموم از آنان هموار می‌کند. این مهمترین درسی است که می‌توان از کودتای سیم حوت ۱۲۹۹ گرفت.
برچسب ها: احمد زید آبادی
پربيننده‎ترين مطالب و خبرها