رضا صادقیان
مرگ نابهنگام مریم میرزاخانی برنده جایزه بینالمللی ریاضیات و یکی از نخبگان ایرانی که دشواریهای مهاجرت را به ماندن در کشور به جان خرید موج خبری گستردهای در میان فارسی زبانان و ایرانیان ایجاد کرد. گویی بخت و اقبال این نابغه ایرانی بعد از کسب جایزه معتبر فیلدز در رشته ریاضیات و پیدایی سرطان در جانش آنقدر سریع اتفاق افتاد که جای هیچ واکنشی به غیر افسوس را برای آدمی باقی نگذارد، نابغهای در اوج دانش، تحقیقات علمی و حل مسائل ریاضی غیرقابل حل ناخواسته به سوی مرگ کشیده میشود.
آنچه بیش از دیگر واکنشها در کانالهای خبری جالب توجه مینمود، نحوه مواجهه برخی از مسئولان و نمایندگان مجلس با مرگ بانوی ایرانی ریاضیدان بود. حداد عادل با انتشار تصویری بریده شده که شخص ایشان را در کنار مریم میرزاخانی نشان میداد مرگ او را به ایرانیان تسلیت گفت. بحث درباره ادبیات به کار گرفته شده نیست، در آن تصویر ما خاطره سالها قبل را به یاد میآوردیم، روزی که مریم میرزاخانی به همراه شماری از جوانان ایرانی موفق به کسب جوایز علمی بینالمللی شده بودند، مریم در سال ۱۳۷۲ و با نبوغی که یکی از اساتید دانشگاه شریف در وی سراغ گرفته بود موفق شد مدال طلای المپیاد کسب کند.
گویا حداد عادل با انتشار این عکس و برش بخشهای دیگر خواهان این پیام به خوانندگان بود که موفقیتهای بعدی مریم وامدار آن توجههای نخست و کشف استعداد توسط او بوده است. در واقع ما با تاریخی روبهرو هستیم که راوی آن آقای حداد عادل است، به عبارتی با بخشهای دیگر بنا به مصلحتها روبهرو نمیشویم و آگاهی ما از آن تصویر به همین عکس قیچی شده به پایان میرسد اما داستان این عکس راویان دیگری نیز دارد، برخی از کاربران شبکههای اجتماعی این بار رئیس فرهنگستان ادب فارسی
را در زیرنویس همان عکس یادگاری نادیده گرفتند، گویی اینان تاریخ آن تصویر ماندگار شده را از دریچه نگاه خویش تفسیر کردند!
آنان از مرحوم هاشمی و دکتر محمدعلی نجفی یاد کردند و اشارهای به جانمایی مریم در همان تصویر داشتند ولی با وجودی که چهره حداد عادل در کنار هاشمی و نجفی قابل شناسایی است، نامی از ایشان نبردند، گویی حداد عادل در آن عکس نیست و اساسا مسئولیتی در همان زمان برعهده ایشان نبوده است. چنین رفتارهایی گرفتار شدن در دام روایت تاریخی به سبک قوممداران و قبیلهگرایی است. تصاویر تاریخی حامل تاریخی ماندگار شده در تصویر مربوطه هستند، تاریخی که با دیدن همان عکس میتوان بخشهایی از آن داستان را روایت و نکات مغفول مانده را روشنتر از دیگر روایتها بیان کرد. چنانچه داستان ما و یا هر فرد دیگری با اجزای تشکیل دهنده همان عکس همخوانی نداشته باشد و بخشهایی از آن تاریخ را با آگاهی کامل نادیده بگیرد، چنین برداشتی از همان عکس تحریف تاریخ است، تاریخی که راوی آن خودمان بودیم و حق مطلب را بنا به مصلحت سیاسی و یا هر عنوان دیگر نادیده گرفتیم.
بدونتردید در صورتی که مریم میرزاخانی در میان ما بود و یا دیگر افرادی که در عکس دیده میشوند، روایتی متفاوت از آن تصویر به دست میدادند که با چیدن عکس و نادیده گرفتن دیگران توسط آقای عادل متفاوت میبود. بحث درباره کوچک یا بزرگ کردن تصاویر، بریدن بخشی از عکس که به نظر ما چندان جالب به نظر نمیرسد نیست. روزانه صدها هزار نفر به دلیل جذابیت بخشیدن به تصاویر خصوصی با کمک نرمافزار و چیدن بخشهای اضافی در تصویر به جعل خویش و دیگران مشغولاند، ولی جایگاه آن انسانها با فعالیتها و مرتبه آقای حداد عادل بسیار متفاوت است. چنانچه قرار باشد روزگاری بخشی از تاریخ معاصر، جریانهای سیاسی در ابتدای دهه هشتاد و بعد از آن و گزارشهای دست اول از وضعیت ادب فارسی در چهار دهه گذشته روایت شود، آقای حداد عادل یکی از همان شخصیتهای روایتگر خواهد بود، امید آنکه بازگو کردن خاطرات آن سالها به مانند چیدن این عکس نباشد. تاریخ را آنگونه که رخ داده باید روایت کرد، نه بهترتیبی که دوست داریم.