گروه سياسي: صورت مسئله اين است: يكي از کسانی که با لیست اصلاحطلبان به چهارمین دوره انتخابات شوراهای شهر تهران راه پیدا کرد در جریان رأیگیری برای انتخاب شهردار تهران، بر خلاف اجماع اصلاحطلبان و شورای مرکزی حزب اسلامی کار، به محمدباقر قالیباف رأی داد. عملکرد غیرحزبی او، باعث شد تا عدهای رفتارش را غیرمسئولانه و خودمحور ارزیابی کنند و برخی نیز، به بهانه دفاع از وی، مطالبات حزبی را قبیلهگرایی بدانند. اما آیا مطالبات اصلاحطلبان قبیلهگرایی است يا عين كار تشكيلاتي سياسي رايج و مقبول؟
نیما زاهدینامقی
در اين ميان، البته بسيار عبرتآموز اينكه سايتهاي اصولگرا حسابي دلشان براي كانديداي بهاصطلاح اصلاحطلب سوخته! به گونهاي كه سايتهاي خبري فارس، باشگاه خبرنگاران، تسنيم و ... (كه ضديت و عنادشان با اصلاحطلبان بر همه آشكارست) به ميدان آمده و مدام با خانم الهه راستگو مصاحبه و از كارش در شوراي شهر دفاع جانانه ميكنند. در همين راستا، سایت الف، (متعلق به احمد توكلي) مطلبی با عنوان «قبیلهگراها آمدند!» منتشر کرد و در دفاع از عملکرد الهه راستگو نوشت: «خرج کردن منافع مردم پای تعلقات حزبی، خیانت به اعتماد مردم است که به سادگی قابل بازگشت نیست.»
مشخص نیست به چه علت، نویسنده، عمل حزبی را با قربانیساختن منافع ملت یکی دانسته و نهایتاً رفتار منسجم و منطبق با الزامات یک حزب را، برابر با خیانت به اعتماد مردم قرار داده است! البته همه آگاهان در حوزههای علوم سیاسی و جامعهشناسی میدانند که یکی از معضلات اصلی ما در نقدهای اجتماعی و سیاسی، بهرهنبردن از تعاریف دقیق و جامع است؛ چنانچه گاه رفتار حزبی را با قبیلهگرایی یکی میکنیم، بعضی اوقات نقد را با سیاهنمایی و تخریب شخصیت اشتباه میگیریم و «رقابتهای حزبی» با «بندبازیهای سیاسی» مترادف دانسته ميشود.
قطعاً نداشتن درک و دریافت صحیح از بایستگیهای عمل سیاسی (مانند مذاکره، اتحاد و ائتلاف) منجر به تضییع حقوق ملت میشود نه عمل یکپارچه و منسجم حزبی. اتفاقاً، وجود احزاب، همیشه تمرینی برای ترجیح منافع گروهی بر منفعت شخصی بودهاند تا در ابعاد کلانتر، اولویتبخشیدن به منافع ملّی متحقق و اجرایی گردد.
حزب، در تمام تعاریف جدید، جمعیتی سازمانیافته در درون یک نظام سیاسی است که بر اساس عقیده و مرامنامهای مشترک، به صورتی قانونی و مشروع، برای اجرای دیدگاهها و اهداف خود، تلاش و مبارزه سیاسی میکند. آنچه باعث میشود یک حزب، به مردم کشور خود خیانت بورزد، ماهیت حزبی آن نیست، بلکه نمایندگی نکردندیدگاهها و اهداف مشروع مردم کشورش است.
از طرف دیگر، افرادی که این روزها، عمل حزبی را با اصطلاح «قبیلهگرایی» معرفی مینمایند، باید توجه داشته باشند که مهمترین نظریهپرداز این اصطلاح دکتر محمود سریعالقلم است؛ اما آنچه سریعالقلم از چنین نظریهای مراد میکند کجا و آنچه مدافعان خانم راستگو در سر دارند کجا! اجازه دهید به خاطر اهمیت موضوع، نظریه «خصلتهای عشیرهای» دکتر سریعالقلم را مرور مختصری کنیم.
• قبیلهگرایی واقعی چیست؟
به اعتقاد دکتر سریعالقلم، فرهنگ سیاسی عشیرهای، از چند ویژگی اصلی تشکیل شده است. مبانی این فرهنگ عشیرهای یا قبیلهای، چنین برشمرده میشود:
1. تلقی از سیاست: زور، توان نظامی، غارت، تجاوز، سرکوب، بیاعتمادی و اتکا به خویشاوندان؛
2. روش حل اختلاف با دیگران: سرکوب، توان نظامی و غارت؛
3. هویت سیاسی و اجتماعی: فامیلی، ایلی و خویشاوندی؛
4. مبنای اعتماد: فامیلی، ایلی و خویشاوندی؛
5. روش برتری بر دیگران: غارت، زور، سرکوب و تجاوز.
بر مبنای این نظریه، هنوز ویژگیهای رفتار عشیرهای در ایران وجود دارد که منجر به معضلات عدیدهای چون بیاعتمادی، مشکل اجماع نظر، عدم وجود استدلال و عقلانیت شده است. از همین روی، ویژگیهای مثبت سیاسی همانند جمعنگری، منافع جمعی، رفتار نهادی و برتری استدلال را کمتر میتوان در میان ما ایرانیان سراغ گرفت. در این بین،تحزب، یکی از عوامل موجده فرهنگ عقلانیِ سیاسیمدنی است و قادر است بسیاری از خصائل مذموم یادشده را از بین ببرد.
• پرسشهایی از حامیان الهه راستگو
به نظر میرسدآنهایی که بیمحابا از رفتار غیرحزبیخانم الهه راستگو در جریان رأیگیری در شورای شهر حمایت میکنند، شناخت صحیحی از کارکردهای احزاب مدرن ندارند. باید از این دسته پرسید آیا الگویی بهتر از تقویت رفتارهای حزبی میشناسند تا خویشاوندسالاری، فردگرایی، رابطهورزی، تکروی، خودمداری، ضعف روحیه کار جمعیو ضعف روحیه اعتمادورزی و مسئولیتپذیری، جایشان را به فعالیتهای گروهی و احترامگذاشتن نسبت به تصمیمات جمعی دهند؟
آیا کنش افراد، پایه اجماع گروهی، عقلانیتر است یا بر اساس حدس و گمانهای شخصی؟ آیا یکی از راههای بازتاب خرد جمعی، وجود احزاب و رفتارهای منطق با خرد جمعی نیست؟ آیا رفتار سیاسی الهه راستگو، این باور قدیمی را یادآوری نمیکند که «ایرانیها کار جمعی بلند نیستند»؟
باوجود تجربه تلخ رفتارهای غیرقابل پیشبینی و عواقب آن در عرصه سیاست، آیا عملکرد افرادی چون الهه راستگو، گامی به سمت تقبیح چنین رفتارهایی است یا تقویت آنها؟ آیا میتوان رأی الهه راستگو را الگویی برای تقویت فعالیت گروهی دانست؟ اگر بنا باشد هر کسی ساز خود را بنوازد و آهنگی متفاوت کوک کند، آنوقت حزب و گروه سیاسی و امثالهم که هیچ، آیا اصلاً در جامعه بشری، سنگ روی سنگ بند میماند؟
آیا انواع هویتهای اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با میزان پایبندیهای مسئولانه تعیین نمیشود؟ آیا اصلاحطلبان، بخشی از مردم جامعه را نمایندگی نمیکنند و نمایندهای که با اعتماد آن بخش از مردم مسئولیتی را پذیرفته، نباید در جهت خواستهآنها عمل نماید؟ و در نهایت آیا مطالبات حزبی، تنها برای اصلاحطلبان قبیلهگرایی است و برای اصولگرایان در حکم حقوق شرعی و قانونی؟