مهدی دادویینژاد
در بیاناتی سراسر مشبه به گوهر! توسط يك كارشناس اصولگرا با تخصص اقتصاد در مورد تمام جنبههای حقوقی و سیاسی و اقتصادی برجام اظهار نظر فرمودند که شوربختانه دولت که باید تمام فعالیتهای هستهای را از سر بگیرد، اقدام به این کار نمیکند! اگر کسی گذرش به فضای اقتصادی و عمومی و زیستی مردم در سال 1384 میافتاد متوجه این موضوع میشد که خاتمی کشوری را روی ریل مثبت شکوفایی تحویل میدهد و انتظار این را داشت که بعد از 8 سال محمود احمدینژاد، ایران به نزدیکیهای قدرتهای بزرگ صنعتی برسد.
اما اگر همان فرد در سال 92 گذارش به فضای ایران میافتاد دقیقا آن چیزی را مشاهده میکرد که اصحاب کهف از پس خواب چند قرنه مشاهده کردند. پول ملی بی ارزش شد، روابط بین المللی ایران در حد ارتباط با چند جزیره دور افتاده شده بود، تورمی که تمام سینه کشها و موانع را در مینوردید و قیمت مواد غذایی مانند طلا به روز قیمت میخورد و...
حسن روحانی با تمام ضعفهایی که دارد اما با حضور خود و تیمش دوباره توانسته فضا را در عرصه جهانی به نفع ایران برگرداند. ترمز قطار افسار گسیخته تورم را بکشد و بعد از مدتی توانست به سراشیبی هدایتش کند، البته که آنچنان که باید نتوانسته در عرصه رشد اقتصادی درخشان عمل کند ولی اقتصاد را روی ریل و مدار عقلانیت برگرداند و افقهای مثبتی را در برابر ایرانیان گشود و اکثر این امور را بدون برجام انجام داده است. مشکل اصلی افرادی كه براي بازگشت تحريم ها ثانيه شماري مي كنند این است که مفاهیم و آمار تا جایی به کارشان میآید که بتواند بنیادهای تندروی آنها را پوشش دهد، از نظریات و تئوری ها، آنهایی را دوست دارند که منویات از پیش تعیین شده آنها را پوشش دهد.
اگر افرادی هزاران کتاب میخوانند و روی آنها تاثیر ندارد و هم چنان بر طبل خود میکوبند به این علت است که آنها قبل از خواندن هر کتابی ریشههای فکری خود را مستحکم کردهاند و از علم قسمت هایی را بر میگزینند که مماس با ریشههای فکری آنها باشد و بتواند آنها را قدرتمندتر کند. افرادی که هنوز هم ریشههای فکری خود را در تاملات فکری مارکس میجویند و قوام میبخشند و رنگ و بویی از اسلامیت بر آن میافشانند و به اسم گفتمانهای ضد امپریالیستی ترویج میکنند در حالی که به تحول در معانی واژهها کمترین التفاتی ندارند.
تقلیل برجام به کنشی میان ایران و امریکا و نادیده گرفتن بازیگران تاثیر گذار دیگر، یک شگرد و روش برای نشان دادن ناتوانی این دولت است. قبل از تحریمهای هستهای، ایران همواره ذیل موارد تحریمی گوناگون از سوی امریکا قرار میگرفت ولی همچنان فعالیتهای اقتصادی خود را با استفاده از روش هایی مانند صادرات و واردات مجدد انجام میداد. نفت خود را میفروخت و در عرصه بین المللی مراودات خود را انجام میداد. برجام همان قدر که بتواند ایران را در عرصه اقتصادی به جایگاه قبل از تحریمهای ناجوانمردانه برساند کاری کرده کارستان.
امروز عدهای دولت را متهم میکنند که چرا میگوید سایه جنگ را از سر کشور دور کرده است. این ویژگی آنها امروزی نیست. این افراد تا روزی که دشمن زهرش را به کام مردم نریزد باور نمیکنند. آنها در ظاهر باور نمیکردند تحریمها تاثیری روی ایران داشته باشد و وقتی هم اثراتش را دیدند دست به فرافکنی زدند و میزنند. گره زدن تمام مشکلات کشور به برجام قطعا کار اشتباهی است ولی ندیدن اثرات تحریمها و پیش بینی نتایج آن کاری به مراتب غلطتر بوده است.
اندکی تفکر و انتخاب راههای راحتتر و عقلانیتر در دوران یکه تازی این آقایان قطعا ایران را به کارزار برجام وارد نمیکرد. روزهایی که محمود احمدینژاد تمام رشتههای علی لاریجانی را حلاجی میکرد و با لبخندهایی زجر آور تحریمهای پیاپی را کاغذپاره مینامید حالا دوستانش ناراحتند که چرا احتمال برگشت به قطعنامههای ذیل بند 42 فصل هفت منشور سازمان ملل همچنان پا برجاست؟ این ناراحتیها باید در آن روز ابراز میشد. در روزهایی پر از شعار و عوامفريبي!