به روز شده در ۱۴۰۳/۰۲/۱۱ - ۱۱:۰۰
 
۱۷
تاریخ انتشار : ۱۳۹۵/۰۷/۱۳ ساعت ۰۹:۴۲
کد مطلب : ۱۱۷۷۴۲

سروش: والله بالله «من پیغمبر نیستم»

گروه سياسي: دکتر عبدالکریم سروش در پاسخی با عصبانیت به اتهام ادعای پیغمبری به خود، ضمن ارائه‌ی توضیح در این باره، اما اصلاح‌طلبان را متهم کرد که برای آنچه او هدف «نزدیک‌تر شدن به حکومت» می‌خواند دست به این کار زده‌اند.
سروش: والله بالله «من پیغمبر نیستم»
به گزارش انصاف نیوز، این روشنفکر ایرانی مقیم اروپا ادعا کرد: «فکر می‌کنم که اصلاح‌طلبی سیاسی در ایران ما یک پوستی دارد می‌اندازد و می‌خواهد احتمالا به حکومت نزدیک‌تر بشود و حکومت از اینها قول گرفته که باید راه خودشان و خط خودشان را از پاره‌ای کسان جدا کنند. سروش همچنین هدف این اتهامات را تخریب شخص خودش می‌داند و آن را فارغ از انگیزه‌های دینی می‌خواند و می‌گوید: «اگر در جامعه‌ی آمریکا به یکی بگویند این ادعای پیغمبری کرده که کسی محل نمی‌گذارد و می‌گوید که «خب باشد، از این پیغمبرها [زیاد است]». ولی در جامعه‌ی دینی ما، این بدترین تهمتی است که می‌شود به کسی زد؛ برای این که موجب طرد و نفی قرار می‌گیرد».

سروش در جمعی در پاسخ به پرسش یک نفر که «در مدت اخیر در چند رسانه‌ی رسمی و غیررسمی، با در کنار هم قرار دادن پاره‌ای از سخنان و نوشته‌های شما نتیجه گرفته‌اند که شما قصد اعلام پیامبری دارید [خنده‌ی حضار] تا فرقه‌ای را به نام فرقه‌ی سروشیه اعلام کنید و خودتان رییس این فرقه باشید. نظر صریح شما در این باره چیست»، گفت: ابتدا تاسف و تاثر خودم را ابراز کنم؛ هیچ وقت فکر نمی‌کردم که در موقعیتی قرار بگیرم که اعلام کنم والله من پیغمبر نیستم و ادعای پیغمبری هم نکرده‌ام. هیچ وقت فکر نکردم که ضرورتی پیش بیاید برای این که من این شبهه را دفع کنم. البته خنده‌ای که الان دوستان کردند بهترین پاسخ بود به این مطلب. یعنی چیزی است که در مخیله‌ی کسی نمی‌گنجد.

آن نوشته‌ها را که بعضی‌های آنها را دیده‌ام و بعضی را ندیده‌ام و ارزش دیدن هم نداشت؛ صد درصد انگیزه‌ی سیاسی دارد و به تدریج هم بر من آشکارتر می‌شود که آن سیاست زدگانی که پشت این تهمت‌ها و افتراها نشسته‌اند کیانند و چرا چنین می‌کنند و از این آب گل‌آلود چگونه ماهی می‌خواهند بگیرند، رفته رفته بر من آشکارتر می‌شود؛ بر دوستانی هم که دنبال می‌کنند آشکارتر خواهد شد. الان من نمی‌خواهم این را اینجا بسط بدهم.

فکر می‌کنم که اصلاح‌طلبی سیاسی در ایران ما یک پوستی دارد می‌اندازد و می‌خواهد احتمالا به حکومت نزدیک‌تر بشود و حکومت از اینها قول گرفته که باید راه خودشان و خط خودشان را از پاره‌ای کسان جدا کنند و این‌ها برای اعلام جدایی و انفصال، به جای این که از در مشروع وارد شوند از این تهمت نامشروع آغاز کرده‌اند تا به حکام و مصادر امور چراغ سبزی بدهند و اشاره کنند که ما راهمان را از فلان و بهمان جدا کردیم!

من از یکی از این سیاسیون سال‌ها پیش شنیده بودم که می‌گفت فلانی حقیقت‌اش این است که ما دلمان می‌خواهد تو در میدان این حکومت بازی کنی ولی آنها ما را بازی نمی‌دهند. و این را با کمال صداقت می‌گفت. حالا برای این که بازی‌شان بدهند بالاخره گویا که از آنها خواسته‌اند که چنین حرف‌هایی را بزنند. من دیگر اسم کسی را نمی‌آورم و زیاد بسط نمی‌دهم.

اما به محتوای ماجرا اگر بخواهیم برسیم، واقعا مسخره‌تر از این است که من در اینجا بخواهم توضیحی بدهم، نفی بکنم، نقد بکنم. کسانی که سخنان من را شنیده‌اند، نوشته‌های من را خوانده‌اند، می‌دانند که ما چنین ادعاهایی نداشته‌ایم و نداریم؛ چیزی که از ۱۰۰ هزار کیلومتری ذهن من عبور نمی‌کند این‌جور حرف‌هاست. اما خب شما هر نوشته‌ای و کتابی را برارید، و با قرآن را مگر این کار را نمی‌شود کرد، که یک آیاتی از آن را بردارید و کنار هم بگذارید و بچسبانید و از کانتسک و متن جدا کنید و بگویید که قرآن این را گفته! کما این که یک عده این کار را می‌کردند و می‌کنند. از نهج البلاغه، از مثنوی، … چه جور شعرهایی را می‌تواند در کنار هم چید تا نتیجه‌ی دلخواه را گرفت.

کسی که این کار را کرده، به هر حال آشنا بوده با اندیشه‌های من؛ منتها با غرضی که آلوده به مرض است، پاره‌ای از سخنان من را کنار هم چیده، حتی تحریف کرده، جعل کرده، از کانتکس بیرون آورده؛ من بعضی جاهایش را که نگاه می‌کردم واقعا شاخ درمی‌آوردم که چقدر یک نفر می‌تواند چیزی را منحرف کند و از جای خودش بیرون بیاورد. و اینها اطمینان‌شان این است که هیچ کسی نمی‌رود مراجعه کند؛ یعنی یک ساعت سخنرانی من را گوش بدهد که ببیند آن دو جمله‌ای که آن آقا بیرون آورده پس و پیش آن چه بوده؟، و من در چه زمینه‌ای این سخنان را گفته‌ام؟ بعد هم متاسفانه چیزهایی را هم افزوده‌اند یا کاسته‌اند، با خیلی جعل و تحریف‌ها، تا این نتایج گرفته شود.

پاره‌ای از کسانی که این کارها را کرده‌اند و من آنها را می‌شناسم، ذره‌ای دل‌شان نه برای دین می‌سوزد، نه برای پیغمبر می‌سوزد، نه برای قرآن می‌سوزد؛ من شخصا می‌شناسم‌شان. حالا اگر یک کسی بود که از سر تشرع می‌کرد، از سر تدین می‌کرد، و واقعا به پیامبر عشق و علاقه داشت، باز آدم می‌گفت که خب حالا یک وجهی دارد؛ اصلا چنین چیزی نیست. کسانی که من می‌شناسم‌شان، ذره‌ای اعتقاد به این مقولات ندارند. بنابراین چه انگیزه‌ای می‌تواند پشت این باشد؟ دفاع از دین که نیست، فقط تخریب یک نفر است؛ تخریب این یک نفر هم در جامعه‌ی دینی. اگر در جامعه‌ی آمریکا به یکی بگویند این ادعای پیغمبری کرده که کسی محل نمی‌گذارد و می‌گوید که «خب باشد، از این پیغمبرها [زیاد است]». ولی در جامعه‌ی دینی ما، این بدترین تهمتی است که می‌شود به کسی زد؛ برای این که موجب طرد و نفی قرار می‌گیرد. وقتی هم که انگیزه‌ی دینی نباشد آنگاه صد درصد انگیزه‌ی سیاسی است. یعنی برای این است که با این جور سخنان کسی از صحنه حذف شود.

و بعد هم در کمال بی‌انصافی و جفا و بی مسوولیتی؛ برای این که در همین جامعه‌ی آمریکا هم، … شما می‌دانید که این «رشاد خلیفه»، … حالا نمی‌دانم واقع ادعای پیغبری کرد یا به او بستند، ولی به هر حال ترورش کردند. یک عده‌ای مسلمان متعصبی که خودشان را پیرو او می‌دانستند، وقتی که پنداشتند و انگاشتند که ایشان مدعی نبوت است، به هر حال جان‌اش را گرفتند. و کسانی که این کارها را می‌کنند، نه این که ندانند، می‌دانند که یک چنین پیامدهایی می‌تواند در عمل داشته باشد.

بنابراین من هر چه که نگاه می‌کنم جز یک فضای تیره و تار در ذهن چند نفر آدم سیاسیِ به شدت انگیزه‌دار برای حذف رقیب و برای حذف کسی که او را مانع راه خودشان می‌دانند، چیز دیگری نمی‌بینم. نه [از روی] تعهد به علم است، نه معرفت است، نه شریعت و دیانت است، هیچ کدام از اینها نیست.

اما بنده که حرفم روشن است؛ بنده نه پیغمبرم، نه ادعای پیغمبری دارم، نه طاقت پیغمبری دارم، نه رغبت به پیغمبری دارم، [با خنده] هیچ کدامش را ندارم. و به صد زبان همیشه گفته‌ام که دیگر خاک تاریخ پیامبرپرور نیست. ما فقط می‌توانیم پیرو پیامبران باشیم، حد ما همین است، شان ما همین است، و مولوی هم با همه‌ی عظمت‌اش که من برایش قائلم و حتی گفته‌ام که او خودش را پیغمبر عشق می‌دانست، نه پیغمبری که یک دین آورده، یعنی پیام عشق می‌آورد، پیامبر عشق است؛ به این معنا، وگرنه او هم خودش را خاک پای پیغمبر می‌دانست و ما شانی بیش از این نداریم.

این سخنان از فرت جهالت و سفاهت و بی معنا بودن چنان است که حتی رد آن هم رغبتی در آدمی برنمی‌انگیزد. این مقدار توضیح هم به خاطر پخش آن سفاهت‌ها بود، وگرنه من هرگز به خودم نمی‌اندیشیدم که در طول عمرم یک بار مجبور و ملزم بشوم که بیایم و بگویم که [با خنده] والله بالله به پیغمبر قسم که «من پیغمبر نیستم»! چنین ادعایی ندارم و از زبانم هم که این جملات بیرون میاید برایم رنج‌آور است.

به هر حال متشکرم که این این سوال را کردید و این توضیح شاید برای کسانی مفید باشد؛ برای کسانی که البته به گوش حق‌طلب می‌شنوند وگرنه برای مغرضان که فایده ندارد. هر درونی که خیال‌اندیش شد چون دلیل آری خیالش بیش شد. پس ره پند و نصیحت بسته شد، امر أعرض عنهم پیوسته شد.