صادق صدرایی
مدتی است موضوع استعفای رییسجمهور نقل محافل سیاسی و رسانهای کشور شده است. این مباحث رفته رفته آنقدر پررنگ شد که شخص حسن روحانی نیز که معمولاً نسبت به این مسائل مطرح شده در حوزه سیاست داخلی بی تفاوت است وادار به واکنش شد و چند روز پیش اعلام کرد که استعفا نخواهد کرد. بنا بر آنچه آقای روحانی در اظهارنظرش گفته است میتوان به این نتیجه رسید که گویا در نگاه او استعفای رییسجمهور امری مذموم و نشانهای از تسلیم و عقبنشینی است که نباید مرتکب آن شد. اما آیا واقعا استعفا همواره به این معنا است؟! به طور کلی میتوان سه نوع استعفا را در نظر گرفت:
نوع اول استعفایی است که بر اثر فشارهای دیگران رخ میدهد. به عنوان نمونه از این نوع استعفا میتوان به استعفای محمدعلی نجفی از شهرداری تهران اشاره کرد. استعفایی که در آن مدیر مربوطه تمایلی به کنار رفتن از مسئولیت خود ندارد اما مراکز قدرتی خارج از اراده او از راههای قانونی و یا غیرقانونی با اعمال فشارهایی مدیر را وادار به استعفا و کنارهگیری میکنند. تلاش جناح تندرو برای طرح عدم کفایت سیاسی رییسجمهور و بعضی فشارهای خارج از روال قانونی بر رییس و اعضای دولت از جمله نشانههایی است که مشاهدهگران عرصه سیاست را به این نتیجه رسانده است که گویا برخی به شدت به دنبال استعفای روحانی هستند. اعلام مخالفت صریح با این نوع استعفا از سوی فردی که در حداقلیترین شکل آن منتخب ۲۴ میلیون ایرانی است رفتاری صحیح است.
نوع دوم استعفا بر اثر ناتوانی است. در این نوع استعفا مدیر یک مجموعه به این نتیجه میرسد که ارزیابیاش از میزان تواناییهای خود و مجموعه مدیرانش به نسبت آنچه برای رفع مشکلات مورد نیاز است ارزیابی نادرستی بوده و توان او و همکارانش برای حل مشکلات کفایت نمیکند. در چنین شرایطی نیز استعفا راه حلی است که پیش روی مدیران قرار دارد تا با کنار رفتن از چرخه مدیریت فضا را برای ورود افراد توانمندتر بگشایند. با مشاهده الگوی رفتاری رییسجمهور و مدیران دولتی میتوان به این نتیجه رسید که او هنوز به چنین نتیجهای نرسیده است که در حل مشکلات کشور ناتوان است، در نتیجه اعلام مخالفتش با استعفایی از این جنس هم امری طبیعی است.
اما نوع سوم استعفا، استعفا به دلیل اشکالات ساختار مدیریتی است. هنگامی که مدیری در شرایطی قرار میگیرد که ساختاری که در آن مشغول فعالیت است (و نه لزوماً مدیران دیگر) اجازه اجرای برنامهها را به او نمیدهد، راهی جز استعفا و کنارهگیری برایش باقی نمیماند. به عنوان مثال وقتی رییسجمهور قول انتخاب وزیر زن را داده است، یا از تلاش برای رفع تحریمهای غیرهستهای که مستلزم مذاکراتی در سطح بالا با غرب و آمریکا است را داده است، یا هنگامی که برنامه خارج کردن نهادهای نظامی از عرصه اقتصاد را به عنوان شعار انتخاباتیاش برگزیده و. . . و در هنگام عملی کردن این شعارها با ساختاری مواجه میشود که امکان اجرای وعدههایش را به او نمیدهد دیگر راهی جز استعفا باقی نمیماند.
مطلب آخر آنکه آقای روحانی دو راه بیشتر ندارد؛ یا اصلاحات ساختاری را آغاز کند و یا به دلیل اشکالات ساختاری خود را حذف کند. با شناختی که از رییسجمهور و مدیران دولت اعتدال داریم میتوان به این نتیجه رسید که آنان اهل هزینه دادن برای اصلاحات ساختاری نیستند؛ به همین دلیل راهی نمیماند جز استعفا. استعفا از نوع سوم نه به دلیل فشار خارج از سیستم است و نه به دلیل ناتوانی در اجرای برنامههای عادی؛ بنابراین، اگر آنان که از استعفای روحانی میگویند استعفایی از این جنس مدنظرشان است لازم است که به شکل جدیتری به پیشنهادشان اندیشید.