بهمن شريفزاده: بسم الله الرحمن الرحيم. تشكر ميكنم از برادر عزيز و گرامي، جناب آقاي دكتراحمدي نژاد، از اينكه پذيرفتند با ماهنامه «بهارجاودانه» مصاحبه كنند. ما شما را با وصف رادمردي بهاري ميشناسيم و ماهنامه خود را در تناسبي جدي با شما و انديشههاي شما ميدانيم، براي همين مايه بسي خشنودي است كه پذيرفتيد با ماهنامه ما مصاحبه كنيد. مباني فكري و انديشههاي شما، به منزله روح و جان براي اين ماهنامه است.
مناسب ديدم كه درباره نامه اخير شما، مباحثي را مطرح كنم و نكاتي بپرسم؛ چون آن نامه، در راستاي حركت به سوي بهار است. نامه از اصلاح سخن ميگويد؛ از دگرگونيهايي كه ما را به بهار ميرساند؛ براي همين مصاحبه، پيرامون اين نامه تنظيم شده است.
ديدگاههاي گوناگوني از سوي رجال سياسي كشور، حتي رجال فرهنگي كشور ـ اثباتا و نفيا ـ مطرح شده است؛ حال يا موافقند يا مخالف. بسياري هم ممكن است سكوت اختيار كرده باشند كه از سكوت آنها، موافقت يا مخالفت را نميتوان استنباط كرد. اگرچه عقيده بنده اين است آنها كه سكوت كردهاند، يك توافق بالا با مفاد اصلاحات پيشنهادي شما دارند. اما اين اظهار نظرها، همه اظهار نظرهايي است كه در سطح معادلات قدرت انجام ميگيرد و به مباني و باورها توجه ندارد؛ براي همين گاه خيلي دور از واقعيت ميشود. لكن با توجه به اينكه بنده سالهاست با انديشهها و باورهاي شما آشنايي دارم، بايد بگويم كه همه سياستهايي كه شما ترسيم يا حتي ابداع ميكنيد، مبتني بر مباني فكري و باورهاي خاصي است كه كمتر افرادي، با اين مباني و باورها و عمق اين مباني آشنا هستند. البته منظورم، رجال سياسي است. براي همين مي خواهم از دريچه ديگري به اين نامه كه بازتاب هاي گوناگوني در جامعه داشته است، نگاه كنم.
دليل باورم اين است كه در سياست ها و گفتارهاي شما شاهد انسجامي هستيم كه از انطباق كامل با اين مباني پديد مي آيد در حالي كه وقتي موضعگيريها و داوريها در سطح جنگ قدرت باشد، گوناگوني و اختلاف و تناقض در آن ديده ميشود؛ به گونهاي كه يك روز ميل به اين سو و يك روز ميل به آن سو مشاهده ميشود! اما وقتي سياستها و سخنان، مبنا داشته باشد، هميشه انسجام و وحدت در اين سياستها ديده ميشود.
در اين نامه خيلي كوتاه كه چند پيشنهاد در آن وجود داشت، از واژه اصلاحات اساسي سخن گفتيد و اين اصلاحات اساسي را مساوي با تأمين مطالبات مردم خوانديد؛ البته مطالبات برحق مردم. تأكيد شما در اصلاحات اساسي بر مردم بود. حتي به آزادي و اعمال حق تعيين سرنوشت تصريح كرديد. اصلاحات اساسي، واژهاي بسيار پرمحتوا است و اقتضائات بسيار به دنبال دارد و براي همين، طبيعي است كه داوري هاي گوناگوني را به دنبال داشته باشد. اما بنده ميخواهم با ديد مبنايي، به اصلاحات اساسي مورد نظر شما نگاه كنم.
آنچه شما پيشنهاد داديد، اصلاحاتي در سطح است. منظورم از سطح يعني سطح قابل رؤيت؛ مثل عدم مهندسي انتخابات، انتخابات زودرس، تغيير رئيس يك قوه و امثال اينها ... اما به قطع در پسِ اين تغيير، تغييرات ديگري در ذهن شما هميشه خلجان ميكند. اكنون پرسش من اين است كه تلقي من صحيح است يا نيست؟ آيا با تأكيد شما بر مردم، آزادي و حق تعيين سرنوشت به عنوان پايه همه اين اصلاحات اساسي ميتوان گفت كه به دنبال يك تغيير تلقي از مردم و انسان در ذهن رجال سياسي كشور هستيد؟
مشكل اساسي ما در اين كشور اين است كه تلقي از انسان و مردم با تلقياي كه امام(ره) از انسان و مردم داشت، خيلي فاصله گرفته است. تلقي امام، سياستي مثل خدمتگزاري را رقم ميزد و اينكه مردم، ولينعمتند و حق انتخاب با مردم است و ميزان، رأي ملت است. سؤال فرعي من اين است كه آيا برخي از آغاز، چنين تلقياي از انسان و مردم نداشتند يا با گذشت زمان و تغيير شرايط، تلقيشان عوض شد و تغيير كردند؟
پس در وهله اول، اين دو پرسش را از شما دارم: آيا به دنبال تغيير و اصلاح تلقي از انسان و مردم هم هستيد و آن را پايه اصلاحات اساسي ميدانيد؟ يعني اصلاحات روبنايي را منوط به اين اصلاحات زيربنايي ميدانيد يا خير؟
ثانيا اينكه آيا تلقي رجال سياسي اين كشور ـ به صورت نسبي عرض ميكنم و همه را نميگويم ـ بعد از امام دگرگون شد يا برخي از اول تلقياي مثل امام نداشتند، ولي نشان نميدادند و با گذشت زمان، معلوم شد كه اينها به انسان و مردم چگونه نگاه ميكنند؟
دكتر محمود احمدينژاد: بسم الله الرحمن الرحيم. اللهم عجل لوليك الفرج و العافيه و النصر و اجعلنا من خير انصاره و اعوانه و المستشهدين بين يديه.
خيلي خوش آمديد. خوشحالم كه در خدمت شما هستم. تبريك ميگويم بخاطر راهاندازي مجله و كار فكري خوبي كه شروع كرديد. اساس كار، اساس اصلاحات و هر كار خوب در عالم، مبتني بر كار فكري است. اساس كار عالم، اولش، وسطش و آخرش، به نوع انديشه و باورها و تلقيات انسان برميگردد. خوشحالم كه جنابعالي نيز در اين مجله تشريف داريد و به لحاظ انديشهاي، اين مجله يك پشتوانه قوي دارد كه بتواند روشنگري بالا در اصول و مفاهيم پايه داشته باشد.
دو سؤال مطرح فرموديد. در پاسخ به سؤال اول بايد تأكيد كنم كه غير از تغيير تلقيها، كسي كاري در عالم ندارد. اصلا مأموريت همه مصلحان و پيامبران تغيير تلقيها بوده است. اگر انسانها حقيقت انساني خود را بشناسند و باور كنند، كار تمام است. گره اصلي در اين عالم همين است كه اگر باز شود، بقيه مسائل حل ميشود. شيطان همينجا ميآيد و ميكوشد كه انسانها خودشان را فراموش كنند. وقتي خودشان را فراموش كنند، چيزي باقي نمي ماند. حال «بَل هُم اَضَل» و هرچه اسمش را ميگذاريم. خروجياش، خروجي ارزشمندي نيست. منتها خيلي وقت ها اين تغيير تلقيها نميتواند مستقيم و در قالب بحثهاي نظري مطرح شود. چرا ميگوييم عدالت؟ چون ظلم و بيعدالتي، انسانها را از آن حقيقت انسانيشان خارج و تحقير ميكند. اگر عدالت نباشد، ظلم حاكم ميشود و ظلم، راه كمال انساني را ميبندد. براي همين ميگوييم عدالت! يعني همه چيز برميگردد به آن حقيقت انساني كه بايد شكوفا شود. آن حقيقت انساني بايد بيايد و برهمه شئون انسان، حاكم شود. آن حقيقت بايد پايه ارتباطات انساني قرارگيرد. اگر كسي به دنبال اصلاحگري در جامعه باشد، قله اش همين است. حتي وقتي ميخواهيم اقتصاد و شهرسازي را توسعه داده و عمران و آبادي كنيم، همه اينها بستر و فرصتسازي براي ظهور حقيقت انسان در انسان است.
در هرجامعه اي بالاخره نظامات اجتماعي برپا ميشود، حاكمان هستند، مردم هستند، سياستها هست، كجرويها و ظلم و ستمها هست. در هر كجا وقتي آدم دنبالِ اصلاح است، بايد از موضع دلسوزي و بازگشت مخاطب به حقيقت انساني خودش باشد. اين را عنايت كنيد! شما به درستي اشاره كرديد به مناسبات قدرت! خيلي وقتها هست كه آدم يك حرف حقي را ميزند، اما «يراد بها الباطل» است. بالاخره اشكالات اقتصادي پيدا شده است. يك نفر ميآيد اين اشكالات و مشكلات را براي تخريب طرف مقابل و فرصتسازي براي حاكميت خودش بيان مي كند. اين همان دعواي قدرت است. اين، اصلاحگري نيست. حتي حضرت موسي (ع) وقتي فرعون را خطاب قرار مي دهد، نيتش سيطره بر فرعون و تحقير فرعون هم نيست؛ بلكه دعوت فرعون است. اين خيلي مهم است. حال در جمهوري اسلامي فرعون و موسي (ع) به آن صورت مطرح نيست. آدم با هركس مواجه ميشود، بايد دنبال آن تغيير و اصلاح نگرش باشد. اين خواسته خيلي وقتها در قالب مطالبات اجتماعي مطرح ميشود. بالاخره مسائل اجتماعي از بهترين فرصت ها براي رجوع به آن حقيقت انساني و طرح مسائل پايه و فكري است.
بهمن شريفزاده: شما فرموديد در جمهوري اسلامي، موسي (ع) و فرعون مطرح نيست. ميخواستم بگويم بالاخره در وجود هركس، موسي (ع) و فرعون هست! طُوبي لِمَن عَصَي فِرعَونَ نَفسِهِ وَ اَطَاعَ مُوسَي عَقلِهِ.
دکتراحمدينژاد: منظور من اين است كه فردا نگويند اينها خودشان را موسي (ع) ميدانند، بقيه را فرعون! ما اصلا هيچ ادعايي نداريم! هركس، من هم كه پايينترين آدم اين هفت ميليارد هستم، اگربخواهم يك اقدام اجتماعي يا به قول جديدي ها يك كُنِش اجتماعي انجام دهم، بايد ته ذهنم اصلاحگري به معناي بازگشت به حقيقت انساني باشد؛ هم براي خودم و هم براي مخاطبم. از اين موضع هرچقدر فاصله بگيريم، جنبههاي تخريبياش بر جنبههاي اصلاحياش غلبه ميكند. اگر كسي با نيت غيراصلاحي آيات قرآن را بر ديگري بخواند، اين تلاوت و تخاطب لزوما اصلاح نميآورد؛ چون آيات قرآن را به عنوان ابزاري براي تخريب و تخطئه استفاده كرده است. اين، نكته اي كليدي است. بالاخره هركس در هر سطحي به دنبال سلطه و برتري باشد، شيطان است و اقداماتش نميتواند سازنده باشد. نميتواند!
ما دنبال آن حقيقت هستيم. بالاخره راه تحقق آن، همان پيگيري عدالت، آزادي و كرامت انسانها است. اگر در يك نظام اجتماعي، مردم عدهاي را نميخواهند، بايد آنها را كنار گذاشت. نبايد و به لحاظ انساني نميتوان اينها را به مردم تحميل كرد!
بهمن شريفزاده: يك كليدواژه در همه دوران رياستتان و بعد از آن با عنوان «كرامت انسان» داشتيد. مقصود من همين است كه نوع نگاهتان به انسان، يك نگاه بزرگوارانه و بزرگمنشانه بوده است. انسانها را بزرگ ميديديد؛ در حالي كه بعضيها با اين نگاه خيلي فاصله دارند. انسانها را خيلي كوچك ميبينند!
دکتراحمدينژاد: بگذاريد من از آن طرف به شما بگويم. انسانهايي كه خودشان كوچك ميشوند، انسانها را كوچك ميبينند. اصلا امكان ندارد انساني كه خودش را بزرگ، به معناي حقيقي، درمييابد و بزرگي خودش را درك مي كند، ديگر انسانها را تحقير كند. اگرعدهاي در يك جاي به ظاهر بالايي ايستادهاند يا در موقعيت اجتماعي به ظاهر بالاتري هستند و از ادبياتي استفاده ميكنند كه خودشان بزرگند و ديگران كوچك! اين به معناي بزرگي آنها و كوچكي ديگران نيست. حقيقت اين است كه خودشان كوچكند.
مگر بزرگتر از حقيقت انساني مخلوقي در اين عالم وجود دارد. چطور اين بزرگترين، كه كرامت ذاتي دارد بخواهد با تمسك به عناوين و جايگاهها احساس بزرگي كند و مخلوقات مانند خودش را كوچك بپندارد. فقط در يك حالت ممكن است و آن اين كه كسي حقيقت خودش را نشناخته باشد و يا در درون خود احساس كوچكي و حقارت داشته باشد. البته اين احساس كوچكي غير از آن احساسي است كه انسان در برابر ذات لايتناهي حضرت حق دارد.
بهمن شريفزاده: درست است! كوچكند! و فساد هم از همينجا آغاز ميشود. «اِن فِرعَونَ عَلَا فِي الاَرضِ»1 يعني برتري ميجست! «وَجَعَلَ اَهلَهَا شِيَعا يَستَضعفُ طَائِفَه» يعني برتريجويي كه خودش را بالاتر و مردم را حقير و پست ببيند، سرمنشأ فساد است. به هرحال برادر بهاري شما ـ جناب آقاي مشايي ـ اين اواخر از واژه اشرافيت زياد استفاده كردند و آيا اشرافيت، چيزي جز استعلا يعني برتريجويي است كه سرمنشأ فساد است!
جالب است كه شما در اين نامه به برخي از اين معاني اشاره كرديد. ميخواهم بگويم اگر كسي رد همان پيشنهادها را
ظاهرا درحال حاضر مقامات كشور كلا از مردم وحشت دارند؛ چون مردم ما فهيم هستند، مطالبه میکنند و اينها پاسخ روشنی ندارند. بهمين خاطر از مردم فرار ميکنند
بگيرد، به اين مباني ميرسد. شما درنامه بر حق انتخاب سرنوشت براي مردم تصريح كرديد. همچنين گفتيد كه بايد از مهندسي انتخابات پرهيز كرد. حال بايد گفت آيا مهندسي انتخابات، چيزي جز استعلا است؟ يعني يكي از مصاديق و مصداقهاي استعلا كه ما بهتر از مردم ميفهميم و براي همين بايد مهندسي و شكلدهي كنيم كه مردم به كدام سمت بروند، همين تعيين مسير كردن براي مردم و مهندسي كردن، چيزي جز استعلا و اشرافيگري است؟ حال اسمش را اشرافيگري سياسي بگذاريم، اشرافيگرايي فكري بگذاريم.
دکتراحمدينژاد: مطلب شما كاملا درست است؛ منتها ميخواهم اينجا يك نتيجه بگيرم . ببينيد اگر انساني خودش در جهت شكوفايي حقيقت انساني خودش حركت نكند و به دنبال شكوفايي حقيقت انساني ديگران نباشد و به جاي آن، دنبال استعلا باشد، اين در واقع نقطه شكلگيري تمام مفاسد عالم است. تمام ظلمها و نابسامانيها از اين رويكرد آغاز ميشود.
امروز تقريبا همه هفت ميليارد انسان روي زمين از وضع موجود ناراضي و ناراحت هستند. ظلمها، بيعدالتيها، ستمها، جنگها و كشتارها، همه اينها، نقطه عزيمتش كجاست؟ آن جايي است كه انسان ريل را عوض ميكند. اصلا مهم نيست از چه واژه، ادبيات، پوشش، مذهب و دستاويزي استفاده ميكند. مهم اين است كه اين انسان آيا در درون خودش، دنبال آن استعلاست يا دنبال استكمال است؟ اگر دنبال استعلا بود، اصلا مهم نيست عنوانش چه باشد. ممكن است هفت هزار سال نماز هم خوانده باشد. من اسم نميبرم. اما قبل از انقلاب يك آقايي در تبعيد بود و دوستان به ديدنش مي رفتند و ميآمدند. آن قدر سادهزيست بود. در سرماي زمستان، يك تكه حصير انداخته بود و يك اجاق هيزمي و يك كتري داشت و روي زمين در يك اتاقك زندگي ميكرد. همين فرد كتاب اخلاق داشت. ما هم ميخوانديم و به ديگران سفارش ميكرديم. بعد وقتي رسيد به آنجا كه ميتواند درعرصه اجتماعي مؤثر باشد، ديديم عجب ديوي از درون آن انسان به ظاهر معنوي و زاهد زد بيرون! اوه! اوه! اوه! هيچكس را جز خودش به رسميت نميشناسد.
ببينيد آنهايي كه در مسير استعلا حركت ميكنند، فرض كنيم نهايتش ميشوند حاكم بر كل دنيا؛ بيشتر كه نميشوند. اين فرد را مقايسه كنيد با يك انساني كه در يك گوشهاي نشسته، اما تجلي اسماي الهي شده و وجودش سرشار از مهر و نور وعشق و برادري با انسانها شده است. سؤال اصلي اين است كه چه كسي موفق است و بالا رفته است و چه كسي شكست خورده و فساد ميكند؟ اينها روشن است. ما بايد مبنايمان را بگذاريم اينجا. هركس دنبال سيطره بر انسانها باشد، اين فاسد و مفسد است؛ هركس ميخواهد باشد. بلااستثناء! ما كه بالاتر از پيامبر اكرم (ص) در عالم هستي نداريم. اشرف مخلوقات است. صادر اول است. اول خلق است. بقيه مردم از ناحيه او و 13 معصوم ديگر صاحب وجود هستند. او هم حق سيطره ندارد! منتها وقتي انسانهايي در مسير استعلا حركت ميكنند، ادبياتش را هم توليد ميكنند.
بهمن شريفزاده: «اِنما اَنتَ مُذَكر لَستَ عَلَيهِم بِمُصَيطِر»2
دکتراحمدينژاد: اصولا انسانها آن نيات و درون خودشان را تئوريزه و در قالب ارزشهاي مورد قبول جامعه عرضه ميكنند! شما وقتي ميخواهيد نظريهها را بررسي كنيد، اگر برويد خود صاحب نظريه را روانشناسي كنيد ـ نه اينكه نظريه را نقد نكنيد، بايد نقد كرد، ولي اگر دقت كنيد ـ ميبينيد هركس دارد خودش را تئوريزه ميكند، نه چيز ديگر را. يك كسي كه ترسو است، دارد سازش را تئوريزه ميكند. يك كسي كه شجاع است، دارد مقاومت و عزت را تئوريزه ميكند.
دقت كنيد! اگر انساني در مسير كمال انساني است، همان قدر كه نميپسندد به خودش تحميل شود، نميتواند اجازه دهد به ديگران تحميل شود. حال به يك پله بالاتر نگاه كنيم. نفس انساني يك نفس مشترك است؛ يعني همه انسانها وقتي رشد ميكنند، يك احساس يگانگي در جامعه پديد ميآيد.
«نَفَختُ فِيهِ مِن رُوحِي»3، ما همه از يك حقيقت هستيم و يكي هستيم؛ اما در جلوههاي گوناگون. مثال امام علي (ع) را بگويم. ما اين را نقل ميكنيم و رد ميشويم. امام علي (ع) وقتي ميشنود كه به دختري تعرض كردهاند، رفتهاند خلخال از پايش كشيدهاند، لابد پايش زخم شده است، گريه كرده است. بالاخره يك نوع تجاوز به حق يك دختر در مرز كشور اتفاق افتاده است. در مرز بالاخره امنيت پايينتر است. يكي ميگويد اين ظلم است و بايد برخورد كنيم. اما اميرالمؤمنين(ع) ميگويد اگر مردي بشنود و دق كند، نبايد ملامت شود. چطور آدم بايد دق كند؟ نهايتا ميرويم برخورد ميكنيم و موضوع تمام مي شود ديگر! اين كلام مولا (ع) به يك مفهوم عميقتر برمي گردد. ميگويد اگر انساني كماليافته باشد، همه انسانها را با خودش يكي ميداند. يعني يك گوشه دنيا ظلم شد، اين دردش ميآيد. بني آدم اعضاي يك پيكرند... اين به معناي فهم يك يگانگي در عالم است. به همين خاطر ميگويد هرجا ظلم شود، من كاري به محل و كيش و آئين مظلوم ندارم، انگار به من ظلم شده است و آن را احساس ميكنم و بايد جلويش بايستم. اگر كسي به اينجا رسيد، آيا اصلا ميتواند بپذيرد كسي تحقير شود يا به او ظلم شود؟ اصلا نميتواند بپذيرد؛ چه برسد به اينكه خودش آن ظلم يا تحقير را انجام دهد. اگر از آن مظلوم دفاع ميكند، در واقع دارد از حقيقت وجودي خودش دفاع ميكند. اين خيلي مهم است! نه اينكه براي سيطره سياسي قيام كند و اين موضوع هم تبديل به يك ابزار سياسي براي گروه و دسته خاصي بشود.
عدهاي خيال ميكنند همه ارزشها، تابلو و ابزار است. بله ميتواند باشد. كما اينكه من معتقدم اصلا شيطان هم زير تابلوي ارزشها حركت ميكند؛ و الا وسوسه هاي او براي انسان جاذبهاي ندارد. اگر شيطان تحت عناوين سلبي و عدمي تابلو بلند كند، جاذبهاي ندارد. ارزشها و آنچه وجودي است، جاذبه دارد. خُب شيطان هم ميرود زير عنوان ارزشها. هر ارزشي كه انسانها به آن گرايش دارند، ميرود پشت آن پنهان ميشود.
خلاصه كنم، ببينيد وظيفه اصلاحگري وظيفه اي عمومي است. اصلا آدم نميتواند بيتفاوت باشد! آن نامهاي كه من دادم، ضميمهاي دارد. آن ضميمه خيلي طولاني است. آنجا به طورمشروح شرايط كشور تشريح شده است و ساختارهايي كه دارند اشتباه ميكنند. سياستهايي كه اشتباه وضع و اعمال شده را در حد فهم خودم توضيح دادهام. اين خيلي مهم است كه ما در حد فهم خودمان مكلف هستيم. ما كه بيشتر از فهم خودمان مكلف نيستيم. مهم آن رويكرد است. چند پيشنهاد مشخص ارائه دادم. ضرورتها را گفتم. حال يا خودشان منتشر ميكنند و يا اگر لازم شود كه مردم در جريان قرار بگيرند، منتشر شود. اما بحث ادامه دارد. بخش دوم و سوم آن را هم آماده كردم كه در بخش اقتصادي چه وضعي داريم، چه بايد كرد، اجتماعي و فرهنگي چه... اينها تنظيم شده است. منتها نيت از تهيه و ارسال آن، اصلاحگري است.
در فضاي سياستمدارها، فعالان دو سه دسته هستند: يك عده كه مخالفان كل سيستم هستند، ميگويند آقا بايد سيستم را متلاشي كرد. مي گويند يعني چه! چرا اين طوري و براي اصلاح و از روي دلسوزي حرف مي زني، بايد تخريب كني. يك عده ديگركه در سيستم هستند و دارند منافعشان را ميبرند، ميگويند تو داري ما را زير سؤال ميبري و با آن مخالفت ميكنند. اما به شما عرض كنم اولا ما بايد وظيفهمان را انجام دهيم. هيچ وقت در انجام وظيفه نبايد بنشينيم و ببينيم چقدر استقبال ميشود، چقدر نميشود. وظيفه است، بايد انجام دهيم و اگر هم عملي براي خدا انجام شود، اثرش را در تاريخ خواهد گذاشت. كل زندگي بشر در كره زمين، يك محيط به هم پيوسته است؛ از حضرت آدم (ع) تا لحظه آخري كه قيامت خواهد شد. هر عملي در اين فرايند تاريخي، نقش خودش را ايفا خواهد كرد. شما نصف شب، تك و تنها با خدا راز و نياز و دعا ميكنيد يا پنهاني كار خيري انجام ميدهيد، اين عمل شما به يك موجود زنده تبديل ميشود و همواره در عالم وجود دارد. نه اينكه مردد باشيم كه وقتي من اين كار را انجام ميدهم، زود جواب ميدهد يا نه؟ در پي آن، فحش ميخورم يا نميخورم؟ اينها ديگر به نظر من، حواشي است. ما بايد خير را بخواهيم براي همه تأكيد مي كنم براي همه و البته بايد متناسب با شرايط اجتماعي، آن خير را مطالبه كنيم.
بهمن شريفزاده: يك پرسش من را فراموش كرديد پاسخ دهيد. شما آغازگر بازخواني آرمانها و انديشههاي امام بوديد. يعني زماني كه شما آغاز كرديد و در اين باره سخن گفتيد، تقريبا ميتوانم بگويم هيچ كس در اين كشور جلو نيامد؛ حتي بعد از آنكه رهبر انقلاب در مراسم سالگرد امام به اين مسئله اشاره كردند و فكر ميكنم يك سال بعد از آغاز شما بود، باز هم هيچ كس جلو نيامد كه آرمانهاي امام را بازخواني كند. مهمترين آرمان امام، آزادي و رهايي انسان بوده است. اين را هميشه گفتهايد. سؤال من اين بود كه بخشي ـ حال چقدر اين بخش بزرگ باشد يا كوچك ـ از رجال سياسي كشور كه گرفتار استعلا شدند، آيا از امام فاصله گرفتند؟ به نظر شما از اول فاصله داشتند؟ يا نه! اين گونه نبودند، بعدا فاصله گرفتند؟
دکتراحمدينژاد: ببينيد نميشود يك حكم واحد براي همه صادر كرد. بعضيها را آدم اين گونه متوجه ميشود كه از اول اعتقادي نداشتند. در يك مقطعي براي يك كار معيني، احساس همراهي كردند يا به قول خودشان احساس منافع مشترك كردند.
بهمن شريفزاده: براي شما محسوس بوده است؟
دکتراحمدينژاد: بله؛ حالا اسم نميخواهم بياورم؛ ولي اسمهاي زيادي در ذهنم ميآيد.
بهمن شريفزاده: اسم نه! ميخواهم ببينم اين براي شما محسوس بوده است؟
دکتراحمدينژاد: بله! اين مطلب را عده اي همان سالهاي اول هم ابراز كردند. يعني اولين فرصتي كه به دست آوردند، گفتند اين طور نميشود!
بهمن شريفزاده: نگاهشان به مردم، همان نگاه حقارتآميز بود؟
دکتراحمدينژاد: ببينيد اين نكته را هم بگويم كه وقتي فردي چه در مسير كمال و چه سقوط حركت كند، در هر مسيري، يك نوع فاصله گرفتن وجود دارد؛ به اين معني كه اگر كسي در مسير دور شدن از مقصد افتاد، هرچه جلوتر برود، از هدف اصلي دورتر ميشود. ممكن است كسي در آغاز، چهار يا پنج درجه از مسير اصلي منحرف بشود. زماني كه تازه در ريل افتاده است، فاصله به درستي تشخيص داده نميشود. اما به تناسب حركت، فاصله از مقصد، بيشتر و بيشتر ميشود. شايد سال 64، 65 از بعضي از اينها ميشنيدم كه از حكومت شاه تعريف كردند. ببينيد اين طوري است كه يا اصلا اعتقادي به آن مباني نداشتند، به اين معنا كه يك چيزهايي گرفتند و ميخواستند بالاي سرِ ملت، جا خوش كنند! اينكه باند درست ميشود، جناح درست ميشود، گروهبندي ميشود، از همديگر در قدرت حمايت ميكنند، براي اين است كه اينها نيامدهاند براي اصلاحگري و خدمت و هدايت؛ آمدهاند براي سلطه! اين را به وضوح در رفتارهايشان ميتوانيم ببينيم. اصلا دعواهاي اين جناحها براي چه شروع شد؟ آيا وقتي دعواها شروع شد، موضوع انسان و كمال او و آرمان هاي انقلاب و ارزشهاي فطري بود؟! تقريبا در تمام گروههاي سياسي اين رويكرد را مشاهده كردهايم كه تمام جلساتشان و اهتمامشان به منظور سازماندهي و برنامهريزي براي تخريب طرف مقابل و تصرف مراكز قدرت است، والسلام.
در اين چند سال، هيچ كدام از جناحهاي سياسي هيچ برنامهاي براي اداره مناسب كشور يا تحقق همان آرمانهاي انقلاب ارائه نداده اند. حتي وقتي دم از آزادي ميزنند،
من به بعضي از علما گفته بودم فقط يك كد نشان دهيد كه اميرالمؤمنين(ع) به حجاب مردم گير داده باشد. گفتند نه! نداريم؛ ولي حكم حكومتي است. خب حكم حكومتي بايد بر مبناي دين باشد. به لحاظ تربيتي هم آن چيزي كه با تحميل انجام ميشود، نه تنها دوام ندارد، بلكه آثار منفي هم دارد
اين به عنوان اهرمي براي كنار زدن ديگري است. در صحنه سياسي فعلي كشور، در يك طرف يك اهرم درست شده است به نام آزادي و آن طرف، يك تابلو به نام دين و ولايت؛ اينها سر دست گرفته شده است. اين تابلوها و سر و صداها در حقيقت دعوا بر سر لحاف مُلاست! موضوع روشن است.
يك موقعي در اوايل انقلاب، تصور اين بود كه در جمهوري اسلامي، هرچه به سمت مقامات ميرويم، هرچه بالاتر ميرويم، اخلاص و صداقت و امثال اينها بيشتر ديده ميشود. آن زمان وقتي فردي ميرفت با يك مقام بالا ملاقات ميكرد تا يك هفته احساس معنويت ميكرد. آيا الان واقعا اينطور است؟ آيا مردم وقتي با مقامات بالاتر ملاقات ميكنند، حس ميكنند يك ثِقل معنوي وجود دارد؟!
بهمن شريفزاده: اصلا چقدر ميتوانند ملاقات كنند؟
دکتراحمدينژاد: آن راه كه تقريبا بسته شده است! وقتي نفس قدرت تبديل به هدف شد و اصالت پيدا كرد، باند و جناح و گروه و فريبكاري و تخريب و تبليغات منفي به دنبالش مي آيد. نگاه كنيد صحنه سياسي را. ما براي اصلاح وضع، چند پيشنهاد داديم و از همگان خواستيم كه اگر پيشنهاد بهتري دارند، ارائه بدهند. به جاي اينكه پيشنهادها را بحث كنند، شروع به حمله به بنده كردند.
بهمن شريفزاده: يكي از مظاهر همين است كه وقتي خوي اشرافيت آمد، ارتباط ظاهري هم با مردم قطع ميشود.
دکتراحمدينژاد: كسي كه خودش را برتر بداند، در خيابان هم كه راه ميرود، نحوه راه رفتنش هم مردم را تحقير ميكند و همان طور كه گفتيد، اگر كسي مستكبر شود، انسانها به طور طبيعي از خوي و بوي او فاصله ميگيرند. يك علت ديگر هم اين است كه ظاهرا در حال حاضر مقامات كشور كلا از مردم، وحشت دارند؛ چرا كه مردم ما، مردم رشيدي هستند، مردم فهيمي هستند. مردم آزادهاي هستند. حرف ميزنند. تقاضا ميكنند. مطالبه ميكنند و اينها نميتوانند پاسخ دهند. نميتوانند قانع كنند. پاسخ روشن و درستي ندارند. به همين خاطر از مردم فرار ميكنند.
بهمن شريفزاده: فرموديد افراد در نگاه به آرمانهاي امام متفاوتند. برخي از آغاز اينطور بودند، آيا برخي بعدا فاصله گرفتند؟
دکتراحمدينژاد: اين چرخش در برخي بعدا اتفاق افتاد.
بهمن شريفزاده: خب چرا فاصله گرفتند؟ چه پيش آمد؟
دکتراحمدينژاد: شما دنبال يك حادثه خاص نباشيد. حوادث بيروني همه بهانه و انعكاسي از درون انسان و محصول عمل انسان است. همهاش بهانه است براي انتخابگري انسان. انسانها از زماني كه خود را ميشناسند و ميفهمند، انتخاب ميكنند تا نقطه مرگ، و اين، رمز كمال و سقوط انساني است.
بهمن شريفزاده: دنبال زمينهها ميگردم تا بشود آنها را از بين بُرد.
دکتراحمدينژاد: بعضيها در وقوع اين وضعيت نقش بالاتري داشتند. يعني از منظر تأثيرگذاري به واسطه جايگاه سياسي و اجتماعي در نقطه تأثيرگذاري بيشتري حضور داشتند. رفتار و عملكرد و تصميمات و انديشههايشان بيشتر اثرگذار بود. اين ساحت، يعني مناصب بالاي حكومتي، انديشهساز و فرهنگساز است. اين افراد وقتي راه خود را جدا كردند، يك عدهاي هم پشت سرشان رفتند. با گذشت زمان، امروز طوري شده كه شما نميتوانيد حتي ارزشهاي انقلاب را مطالبه يا يادآوري كنيد.
جالب است! وقتي جمهوري اسلامي درست شد، گفته شد كه تمام آرمانهاي الهي ـ انساني و آرزوهاي تاريخي ما توسط اين سيستم محقق ميشود. بايد مسئوليت را به اين سيستم بسپاريم. حالا وقتي ميرويم سراغ همين سيستم و همان ارزشها را مطالبه ميكنيم، مي گويند شما ضد انقلاب و وابسته به خارج و... هستيد. خُب اين يك تناقض آشكار است. اين چطور پيدا شده است؟
بهمن شريفزاده: بله! پاسخ به اين سؤال اهميتش در اينجاست كه اگر فرض كنيم اصلاحات مورد نظر شما انجام شد، چه تضميني هست و اصلا چه كار كنيم كه برنگردد و ارتجاع رخ ندهد؟
دکتراحمدينژاد: پيشنهادهايي ارائه كرديم. بايد توجه داشت وقتي كسي در جايي مسئوليتي پيدا كرد، اگر مسير كمالياش متوقف شد، همان جا بايد فرار كند! اگر ادامه دهد، تخريب و خسارت است.
بهمن شريفزاده: خُب اين وظيفه شخصي خودش است.
دکتراحمدينژاد: اما به لحاظ اجتماعي به نظرم مهمترين ركن، اول آزادي انسانهاست. انسانها بايد آزاد باشند تا بتوانند مشاركت كنند، دخالت كنند، دستور دهند، حقطلبي كنند و مطالبه و نظارت كنند. به ميزاني كه تودههاي مردم از نظارت بر عرصههاي اجتماعي و تصميمگيريهاي اصلي كشور فاصله ميگيرند، به همان نسبت در طرف مقابل، طاغوت درست ميشود و فساد مي شود.
بهمن شريفزاده: اين انساني كه الان اين گونه باور داريد كه بايد آزاد باشد و حق انتخاب داشته باشد، خيليها به اين شكل باور ندارند؛ حتي با نام دين! يعني حتي تلقيشان از جامعه ديني، جامعهاي است كه انسانها در آن محكوم به دين هستند، نه آنكه مختار به دين باشند. آيا نبايد تلقيمان از جامعه ديني عوض شود؟ جلوتر ميآيم. متأسفانه سالهاست كه شاهد تبليغ يك تلقي بسيار غلط و دور از واقع از ولايت هستيم. تا جايي كه ميگويند فقط يك نفر در اين كشور فكر كند، بقيه تبعيت كنند. حتي در دوران رياست جمهوري شما ميگفتند رئيس جمهور چرا فكر ميكند! او فقط مجري است و بايد عمل كند. حتي از برخي بزرگان هم اين را ميشنيديم. اگر اين تلقيات باقي بماند، آيا بر فرض كه اصلا اصلاحات مورد نظر شما انجام شود ـ چون اصلا در چنين بستري انجام نميشود ـ آيا باقي ميماند؟
دکتراحمدينژاد: من يك دسته تغييرات اساسي ساختاري هم پيشنهاد دادهام. تمركز و انحصار قدرت! قدرت اقتصادي و نظامي و اطلاعاتي در واقع راه را بر مردم ميبندد. آزادي مردم را سلب مي كند. وقتي آزادي مردم سلب شد، ديگر كاروان در سراشيبي ميافتد و هر چقدر سرعت بيشتر شود، از مسير دورتر ميشود. حتما بايد نظام اقتصادي و اصل دولت و ساختار حكومت، بازتعريف شود. بيتالمال، بازتعريف شود. نحوه اداره كشور، بازتعريف شود. در طول اين 38 سال دائما از اختيارات مردم كم و به اختيارات حكومت اضافه شده است و دايره دخالت حكومت در زندگي شخصي مردم، توسعه پيدا كرده است.
اينها بحثهايي است كه بايد به طور مستقل و با افراد مستقل بحث كنيد. اصلا دين چيست؟ آيا دين يك چيزي است و انسان يك چيز ديگري است؟! آيا دين يك چيزي است و آزادي و عدالت يك چيز ديگري است؟!
بهمن شريفزاده: مثل اينكه خدا را از اسماء و صفاتش جدا كنيم.
دکتراحمدينژاد: اين تلقي خندهدار است! اساساً دين براي چيست؟ غير از اينكه آزادي مردم تأمين شود؟ كرامت انسانها تأمين شود. غير از اينكه عدالت را حاكم كند تا انسانها عزيز باشند. و الا ديني كه اينها را تأمين نميكند، در خدمت اينها نيست و به عكس عمل ميكند، كدام دين است و براي چيست؟ معلوم است كه اين شيطان است ديگر. مهم نيست اسمش چه باشد. من نميفهمم كه آزادي با دين چه تناقضي دارد؟ دين اصلاً آمده است تا انسانها را آزاد كند. پيامبر آمده انسانها را آزاد كند.
بهمن شريفزاده: اين باور و گفته هميشگي شماست كه تمام اين دوگانهها كار شيطان است.
دکتراحمدينژاد: اصلاً شيطان درست كرده است. اگر آزادي و علم يك ارزش است و دين آمده است اينها را تأمين كند، بين دين و آزادي و علم اصلاً چه تناقضي وجود دارد؟! اگر تناقضي درك يا تبليغ ميشود، به آن معناست كه فهم ما از دين غلط است و داريم منويات خود را به نام دين عرضه ميكنيم. اين خيلي بحث مبنايياي است. خدا اگر ميخواست انسان با تحميل كار خوبي را انجام دهد، خب آن را در ذاتش به صورت حتمي و غريزي قرار ميداد.
بهمن شريفزاده: درست است!
دکتراحمدينژاد: آيا نعوذ بالله خدا بيكار بود كه انسان را مختار آفريد؟! يعني خدا كار عبث كرده است؟
بهمن شريفزاده: اصلاً آزادي و قدرت اراده را در فطرتش قرار نميداد!
دکتراحمدينژاد: اصلا خلق انسان، زيبايي كار خداست كه به خودش تبريك ميگويد. به اين خلق افتخار بايد كرد و اين اصلاً هيچ شبيهي ندارد در عالم. خداوند ميفرمايد من يك موجودي خلق كردم و رهايش كردم در اين عالم! خودش آزادانه من را انتخاب مي كند. خودش بازگشت به خود دارد. خودش حقيقت را انتخاب ميكند! اگر بنا بود كه زوري تحميل شود كه اميرالمؤمنين(ع) اين كار را ميكرد. آيا مگر اميرالمؤمنين به مردم گفت چون من جانشين پيغمبر (ص) هستم، بايد حرف و دستور من را قبول كنيد؟! آيا يك بار اين كار را كرده است؟
بهمن شريفزاده: نه!
دکتراحمدينژاد: من به بعضي از علما گفته بودم فقط يك كد نشان دهيد كه اميرالمؤمنين (ع) به حجاب مردم گير داده باشد. گفتند نه! نداريم؛ ولي حكم حكومتي است. خب حكم حكومتي بايد بر مبناي دين باشد. به لحاظ تربيتي هم آن چيزي كه با تحميل انجام ميشود، نه تنها دوام ندارد، بلكه آثار منفي هم دارد. خدا انسان را خلق كرده و ميداند براي چه خلق كرده است. او را آزاد گذاشته است و اجازه داده با انتخاب خود به خدا و حقيقت برگردد. جالب است وقتي طرف عليه خودش و خدا هم قيام ميكند، خدا آزادياش را سلب نميكند. نميآيد دست و پايش را ببندد و بگويد غلط كردي. هدايت هست ولي اكراه و تحميل نه؟! اصلا با زور ارزشي ايجاد نميشود. زور و تحميل نابود كننده ارزشهاي انساني است. ميگويند ما چون در حكومتيم، ميتوانيم زور بگوييم. اين برميگردد به خودبرتربيني و استكبار! افرادي كه ميخواهند آن استعلا را در جامعه به نمايش بگذارند، به خودشان حق ميدهند جاي ديگران تصميم بگيرند، دهانها را ببندند و بيگناه را زنداني كنند و جنگ راه بيندازند و بكشند.
بهمن شريفزاده: بعد ميگويند خدا اين حق را داده! پاي خدا مينويسند.
دکتراحمدينژاد: عموم ستمگران تاريخ به نوعي از اين كارت استفاده كردهاند. يعني ميخواستند دهانها را ببندند، به مردم ميگفتند ما كه نماينده شما نيستيم. شما ابزاري بوديد تا ما شناخته شويم و به اينجا برسيم و بر كرسي بنشينيم. و الا ما از آن جا هستيم و چون از آن جا هستيم، برتريم. در حالي كه پيامبران، پيامبر خاتم (ص)، اميرالمؤمنين (ع)، انسانهاي كامل هيچ گاه از اين ادبيات در هيچ نقطهاي استفاده نكردند. وسط جنگ طرف سؤال ميكند براي چه ميجنگيد؟ من قبول ندارم جنگ شما را! امام(ع) پياده ميشود و ميگويد كار و سؤال شما چيست؟! اين حركت آن سؤال كننده خيلي بد است و به نوعي ممكن است به ضرر كل حركت تمام شود؛ اما چون امام آمده است گرههاي ذهني مردم را باز كند، اين فرد بايد فهم كند و بعد آزادانه انتخاب كند كه كجا بايستد. هدف همين است. امامي كه ترديد نداريم معصوم است و از ناحيه خداست و اصلاً راه رسيدن به خداست، به آدمي كه ممكن است اصلاً به حساب نيايد و چهبسا در سيستمهاي قدرت در مواجهه با چنين صحنههايي، خودشان او را از ميان برميدارند تا بروند به اصطلاح قله را فتح كنند ولي امام(ع) دليل كارش را به او توضيح ميدهد و ميپرسد كه اگر قانع هستي، همراهي كن و اگر نيستي، خداحافظ. اميرالمؤمنين (ع) نميگويد چون من امير هستم، بايد بپذيري. البته يك «بايد» اخلاقي داريم ولي تحميل نه!
بهمن شريفزاده: امام علي (ع) با آن شأن، خودش را پاسخگو به مردم در آن شرايط ميدانست؛ اما برخي پاسخ كه نميدهند هيچ! ميگويند اصلا حق پرسش از كارهاي آنها وجود ندارد.
دکتراحمدينژاد: اين افراد آمدهاند براي تحكم و به طور طبيعي هر چيز كه مانع اين تحكم شود، آن را ضد ارزش و منفي ميدانند. ولي امام (ع) براي اين آمده كه گرههاي ذهني و انديشهاي و شخصيتي انسانها باز شود. ضمن اينكه امام وقتي نزد خدا ميرود، خودش را خيلي كوچك مي بيند. اما وقتي كسي به ريل نفساني و خودخواهي ميافتد خودش را خيلي برتر از ديگر انسانها ميپندارد. من خيلي از پشت پردهها را در
يادم هست وقتي نامه وزراي پيشنهادي را به مجلس فرستادم، يك شب در تلويزيون اول براي مردم توضيح دادم. در مجلس گفتند به چه حقي در تلويزيون براي مردم توضيح دادي!؟ گفتم ما متعلق به مردم هستيم. هرچه داريم، براي مردم است و آنها بايد در جريان همه كارها باشند. گفتند نه، وقتي شما مردم را در جريان قرار ميدهيد، ما ديگر به راحتي نميتوانيم اعمال نظر كنيم! گفتم پس گير در شماهاست...
جمهوري اسلامي ديدهام! برخي افراد واقعاً خودشان را برتر ميبينند. اين همان شيطان است ديگر! مهم نيست اسمش چه باشد!
رامين شريفزاده: با توجه به اينكه شما هشت سال در بالاترين مقام اجرايي كشور بوديد...
دکتراحمدينژاد: يك پله پايينتر بياييد!
رامين شريفزاده: اجرايي عرض كردم!
دکتراحمدينژاد: همان جا هم يك پله پايينتر!
رامين شريفزاده: خوانندگان ما علاقه دارند نمونههايي از رفتارهايي كه براي ارتقاي رفتارهاي جامعه انجام داديد و از كارتان جلوگيري شد، اعلام كنيد.
دکتراحمدينژاد: آدم از خودش كه ميتواند تعريف كند! ببينيد اصلا ما براي همين كار يعني اصلاحگري، خدمت به مردم و بسط ارزشهاي الهي و انساني رفتيم در دولت. و الا براي چه بايد ميرفتيم؟ آيا در آنجا خبري هست؟ صندليهايش فرق ميكند؟ به لطف خدا مديريت دولت براي من هيچ جاذبهاي نداشت. براي ما كه از طبقات متوسطيم، هيچ جاذبه ظاهرياي نداشت اصلا. ما براي همين اهداف رفتيم. بخش مهمش، توسعه روحيه خدمتگزاري و برداشتن موانع و باز كردن درها به روي مردم و برهم زدن مناسبات غلط بود. اوايل سال 83، جمعي آمدند به بنده پيشنهاد دادند كه كانديداي رياست جمهوري شو. گفتم آيا حواستان هست چه مي گوييد؟! گفتند يعني چه؟ گفتم يكي مثل من كه از متن مردم است اگر به اين صحنه بيايد، اين خودش به منزله يك انقلاب جديد است. من اگر بيايم اين مناسباتي كه در ساختار حكومتي، برخلاف حق مردم و به دور افراد شكل گرفته، به رسميت نميشناسم و اگر بيايم تلاش ميكنم كه اينها را در هم بشكنم، آيا تحمل ميكنيد؟! بسمالله! كه خوشبختانه هيچ كدامشان سمت من نيامدند تا تقاضايشان را تكرار و يا حمايت كنند.
اصلا حكومت براي چيست؟ آيا غير از براي فراهم كردن بستر رشد مردم و در هم شكستن موانع رشد آنهاست؟ غير از اين است آقا؟ معلوم است كه بستر رشد مردم همان آزادي و عدالت است. خيلي تلاش كرديم ساختارها را به نفع مردم تغيير دهيم؛ منتها متأسفانه يك طبقه ممتازه شكل گرفته است كه تا شب انتخابات 84 از هر دو جناح فشار ميآوردند برو كنار. برخي هم كه ظاهرشان جناحي نيست، ولي بدتر از جناحها هستند، همين كار را كردند. تا الان هم اين فشارها ادامه دارد. يعني در طول آن هشت سال، يك نبرد چندين جانبه جريان داشت. حتي در اصلاح يك گوشه از ساختار اداري، مقاومت ميكردند. ميگفتند اگر فلاني شروع كند، تا آخرش را ميرود. البته بسياري از مناسبات اداري واقعا اصلاح شد؛ اگرچه متأسفانه بعدا برگشت. ارتجاع اتفاق افتاد. اصلا از آن روز اول مجلس هفتم جلوي ما ايستادند. مجلس هفتم و هشتم و نهم. البته نان خدمات دولت نهم و دهم را خوردند. ميگويند ما احمدينژاد را آورديم و حالا برگشتيم از او! اينها هرگز همراهي نكردند. البته تودههاي مردم و بدنه اداري همراهي كردند؛ ولي در اصحاب قدرت، معدود بودند كساني كه با تغيير ساختارها و نگرشها همراهي كردند. به طور مثال در قوانين عادي تعداد زيادي شورا با حضور رئيس جمهور شكل گرفته است كه همگي خلاف قانون اساسي و مانع انجام صحيح كارها هستند.
رئيس جمهور عضو سي و شش شورا بود. ما گفتيم شورا كه اصلا مسئوليت ندارد. با تصميم شوراي عالي اداري، اين شوراها را به چهار شورا تقليل داديم! به محض انجام اين كار در مجلس قانون گذاشتند تا جلوي كار را بگيرند. ساعتي را كه هر ساله يك ساعت ميبرند جلو و عقب، وقتي بررسي كرديم، ديديم نه تنها نفعي ندارد، بلكه ضرر هم دارد، به محض اين كه اصلاح كرديم آن را، قانون گذاشتند و جلويش را گرفتند.
اگر يادتان باشد در انتخابات وقتي فشارها زياد شد، من گفتم وارد محدوده ممنوعه قدرت شدم. يك مثال بزنم، اگر بخواهيم اقتصاد درست شود، بايد اقتصاد از دست دولت در بيايد. يعني چه؟ يعني اگر دولت سهام در سايپا دارد، بفروشد؟ بله! ولي مهمتر آن است كه وقتي اصل منابع ملي كشور مانند جنگلها، آب، نفت، منابع دست حكومت است و همه درآمد اينها را ميگيرد و خودش خرج ميكند ديگر جايي براي رشد مردم نميگذارد. نيروي نظامي مستقل و متمركز و رسانه هم دارد. اگر ما همين منابع را به مردم برگردانيم؛ يعني به جاي ايجاد ساختار طويل اداري اجازه دهيم مردم مالك و صاحب ثروت باشند و هركس از مردم ميخواهد برود و خدمات را تأمين كند و ما فقط نظارت و استانداردها را تعريف كنيم، به طوري كه مردم خودشان بروند و خدمات خود را با پول خودشان خريداري كنند. تمام رانتها، فسادها و خودبرتربينيها از محل همين است كه دولت ميخواهد اين منابع را در دست خود بگيرد و خودش خرج كند. و الا وقتي مردم در بازار با هم مبادله مي كنند، رانتي وجود ندارد!
مهران رهنما: در اين فضا اين گونه نميشود كه! باز كساني كه ثروتمندند، ميتوانند تهيه كنند و سايرين محروم ميشوند.
دکتراحمدينژاد: من ميگويم اصل ثروت را دست مردم بدهيم.
رهنما: خود مردم چطور ميتوانند تهيه كنند؟
دکتراحمدينژاد: يعني چه؟
رهنما: يعني بخرند؟ در اين صورت، باز هم آنهايي ميخرند كه ثروتمندند.
دکتراحمدينژاد: اگر ثروت كشور كه امروز به صورت ناعادلانه و رانتي توزيع ميشود به طور عادلانه بين همه توزيع شود و همه بتوانند از فرصتها و ثروت كشور استفاده نمايند ديگر مشكلي نميماند. فاصله طبقاتي امروز محصول 70 سال انحرافي است كه اتفاق افتاده است. ما بايد اين قطار را روي ريل اصلي برگردانيم. كشور 50 سال يا 20 سال ديگر درست ميشود. اين را توجه داشته باشيد؛ يعني اگر بيتالمال را به جاي توزيع ناعادلانه فعلي به طور مساوي تقسيم كنيد، براي آنهايي كه پولدارترند، الان اين مقدار، پولي نيست در زندگيشان، ولي اين ارقام براي طبقات متوسط و پائين بسيار مهم است و 20 سال ديگر فاصلهها كاملا كم ميشود. كما اينكه در هدفمندي يارانهها، ما دو سال و نيم اجرا كرديم، 32 ماه. در 32 ماه، كاملا فاصله طبقاتي كاهش پيدا كرد. قبلا كسيكه دو هزار ليتر مصرف ميكرد، بيشتر از كسي كه صد ليتر مصرف ميكرد، از ثروتهاي ملي استفاده مي كرد. آن مابهالتفاوت در واقع به ثروتش اضافه ميشد اما آن بيچارهاي كه اصلا مصرف نداشت، هيچ استفادهاي نميكرد. ما فقط 20 درصد كل ارزش انرژي مصرف داخل را به طور مساوي بين مردم پخش كرديم. با همين مقدار هم فاصلهها كم شد. اگر صد در صد ارزش انرژي توزيع ميشد، فاصلهها خيلي كمتر ميشد. آن نفتي كه دولت بيرون ميفروشد و خرج ميكند و در فرآيند آن كلي در آن سوء استفاده است، بايد بيايد به دست مردم بدهد. بعد به جاي اينكه خودش بيمارستان اداره كند، به مردم بگويد خودتان برويد بيمارستان بسازيد و استفاده كنيد ولي دولت كنترل و نظارت ميكند كه به مردم اجحاف نشود.
در حال حاضر، خود دولت اصل خدمات كشور را ارائه ميدهد. دولت كه ميگويم به معناي عام است. الان بسياري از شركتهاي وابسته به نهادهاي نظامي، امنيتي، وزارتخانهها، همه چيز دارند. از سوپر ماركت تا شركت هواپيمايي. منابع مردم ميرود در اختيار اينها. حكومت بايد اين منابع را به دست مردم بدهد. اين كارها را هم بدهد دست خود مردم كه خود مردم هم خدمات ارائه دهند و هم بخرند. اين اصلا يك تئوري اقتصادي است. تئوري مردميسازي اقتصاد، هماني كه اميرالمؤمنين (ع) دنبالش بود. همان كه شهيد بهشتي دنبالش بود. اصلا حرف جمهوري اسلامي اين است. الان اقتصاد ما تبديل شده است به چيزي كه نه دولتي است و نه سرمايهداري. در عين حال، مفاسد و اشكالات هر دو را دارد و منافع هيچكدام را ندارد.
بهمن شريفزاده: از تغيير در برخي از مفاد قانون اساسي هم در نامه سخن گفتيد. از اين كه برخي افراد به هيچ وجه پاسخگو نيستند و اصلا حق مردم نميدانند كه از آنها پرسش كنند. اما اينها بيشتر به روحيات شخصي برميگردد. ما در قانون ضعفهايي داريم؛ مثلا همين بحث مهندسي شوراي نگهبان كه در نامه آورديد. شوراي نگهبان هيچ وقت خودش را در برابر پرسش مردم پاسخگو نميبيند كه چرا آن كه را ما ميخواستيم، احراز صلاحيت نكرديد يا رد صلاحيت كرديد. من تا به حال نديدم در اين مورد چيزي در قانون باشد. اگر باشد و شوراي نگهبان عمل نكرده باشد، يك بحث است؛ اما اگر نباشد، ضعف قانون است. مثلا چرا در سال 92 به مردم نگفت كه كانديد جريان بهار چرا احراز صلاحيت نشد؟ حتي به ياد دارم وقتي از مطالبه سخن گفتم، با من تماس گرفتند و گفتند يعني چه مطالبه؟ يعني شورش؟! گفتم نه! شورش نيست. مردم حق دارند بپرسند. تعداد زيادي از مردم حامي اين جريان فكري هستند و مي خواهند بدانند چرا كانديدايي كه در آنجا دستش را بالا برديد و گفتيد من او هستم، احراز صلاحيت نشد؟ خود او هم كه راضي است و ميگويد لازم نيست حفظ آبروي من را بكنيد و با خيال راحت ايراد من را بگوييد. يا سال 96! شوراي نگهبان اصلا خودش را پاسخگو نمي داند؛ يعني ميگويد مردم حق ندارند بپرسند. قبلا حتي برخورد قانوني هم ميشد با كساني كه ميپرسيدند. الان نميدانم برخورد ميكنند يا نه. اما با اين نامه شما كه دارند برخورد ميكنند!
دکتراحمدينژاد: بگذاريد مثال بزنم: در طول هشت سال كاملا مشاهده كردم هر كاري كه منجر به اقتدار مردمي و ارتقاء اساسي سطح زندگي مردم ميشد، با آن مخالفت ميكردند. يعني معتقد بودند كه اگر مردم يك ذره اقتدار پيدا كنند، ميتوانند اثرگذاري بيشتري داشته باشند. از آزادي بيشتري برخوردار باشند. در ذهنتان بياوريد با چه طرحهايي مخالفت كردند. همين الان هم دارند آنها را ميكوبند. با مسكن مهر، يارانهها، سهام عدالت، بنگاههاي كوچك و ... اصولا با توزيع ثروت ميان طبقات پايين اجتماعي كه منجر به رشد آنها مي شود و قدرت را بين مردم توزيع ميكند، مخالفت ميكردند. با سفر استاني مخالفت ميكردند. حتي با اينكه در سفر استاني مردم را در جريان مسائل قرار ميدادم، مخالفت ميكردند.
من يادم هست وقتي نامه وزراي پيشنهادي را به مجلس فرستادم، يك شب در تلويزيون اول براي مردم توضيح دادم. در مجلس گفتند به چه حقي در تلويزيون براي مردم توضيح دادي!؟ گفتم ما متعلق به مردم هستيم. هرچه داريم، براي مردم است و آنها بايد در جريان همه كارها باشند. گفتند نه، وقتي شما مردم را در جريان قرار ميدهيد، ما ديگر به راحتي نميتوانيم اعمال نظر كنيم! گفتم پس گير در شماهاست. البته برخي موارد را با شوراي نگهبان مكاتبه كردم و تذكر دادم. گفتم در اين رد صلاحيتها داريد مردم را محدود ميكنيد. اصلا اين مجلسي كه شما ساخته و پرداختهايد، نماينده اقليت است. اصلا نميتواند تصميم بگيرد. مردمي نيست. نامهاش را هم دارم! ميگفتند سفر استاني نرو. چرا آن قدر بايد با مردم مواجه شوي؟! گفتم پس چه كار بايد بكنيم؟ ما از مردميم. در كارهايي كه كمي سطح بالاتري داشت، حلقههايي درست شده بود كه به شدت مخالفت ميكردند و ما دائماً با آنها برخورد ميكرديم. همه كارهاي ما با فشارها و اعتراضات سنگين از طرف اين حلقهها و طبقه ممتاز مواجه بود.
شما ببينيد فشارهايي كه به دولتهاي نهم و دهم آوردند، در تاريخ كشور سابقه نداشت. اصلا يك روز آرامش نداشتيم. حتي بخش سياسي راديو و تلويزيون در طول هشت سال عليه ما بود. دستگاه هاي قدرت عليه ما بودند. اين چند تا كار را هم كه انجام داديم، از دستشان در رفت. فكر ميكردند طوري قانون را نوشتهاند كه ما در انجام اين كارها حتماً زمين ميخوريم. ولي وقتي ديدند كه بخشي از ثروت و منابع كشور به جيب مردم رفت، ايستادند كه بزنند! و ادامه كار را مختل كردند.
يك نبرد همهجانبه و دائمي برقرار بود. بعضي جاها بيشتر جلو رفتيم و بعضي جاها كمتر. ولي كارهايي كه انجام شد واقعاً خواست مردم بود. مثلا وقتي مردم يك شهر، اصلاً فرماندار آن را نميخواهند، چه كار بايد بكنند؟ بايد يك راهي قرار دهيم كه اگر مردم او را نخواستند، عوض كنيم. اين حرف خيلي ساده است. البته يك بحث مديريتي در قانون اساسي داريم كه سلسله مراتب مديريت چطور باشد؛ همچنين توزيع اختيار و مسئوليت و توازن و همافزايياش چگونه باشد كه الان وارد نميشوم. بايد يك راههايي
بعد از سي و هشت سال در جمهوري اسلامي وقتي ميگويي آزادي، به شما فحش ميدهند! مگر نه اين كه اصلا انقلاب شد براي آزادي! ببين چقدر محدوديت درست شده كه وقتي از آزادي سخن ميگويي؛ انگار خلاف جريان حاكم حركت كردهاي.
در قانون اساسي بگذاريم كه اگر مردم بخواهند اظهار نظر كنند، بتوانند. يا از آن طرف! در تمام مسائلي كه برميگردد به عموم، نظر مردم حتماً پرسيده شود. يا اين كه بين اختيار و مسئوليت توازن برقرار باشد و همه چيز شفاف باشد. هر كس هر تصميمي ميگيرد و يا از اختياري استفاده ميكند بايد مسئوليت آن را هم بپذيرد.
بهمن شريفزاده: احسنت!
دکتراحمدينژاد: اين شدني است! الان دنيا دارد همين كار را ميكند. سر قيمت شير گاو در كشورهاي اروپايي از مردم نظر ميخواهند. الان به نوعي در تلويزيون ما اين كارها را مسخره ميكنند. آنها ميگويند كه اين امور متعلق به مردم است و مديران و حاكمان خارج از خواست مردم، ارادهاي ندارند! اما اينها ميگويند اگر مردم ما را نميخواهند، حتما منحرف شدهاند! به اين دليل است كه اينها خودشان را اصل ميدانند.
شوراي نگهبان يا هر نهادي كه ميخواهد كانديداها را بررسي كند، وظيفهاش فقط تطبيق شرايط افراد با قانون است و اين را هم بايد آشكار و در منظر مردم انجام دهد تا قابل نقد باشد. اينكه ميگويند ما تشخيص نداديم و صلاحيت فرد را احراز نكرديم؛ وقتي سؤال ميشود كه علتش چه بود؟ ميگويند علت نميخواهد. ما تشخيص نداديم! خداي متعال به پيغمبرش هم چنين اختياري نداده است كه در جامعه بگويد من ميگويم و وقتي بگويد دليلت چيست، بگويند دليل نميخواهد. من ميگويم، شما هم بايد بپذيريد. اين، نقطه مقابل كمال انسان است. همه از رهبري تا پايينترين مقامات بايد براي كارهايشان به مردم توضيح دهند. مردم را قانع كنند كه به اين دليل، كاري را انجام دادهاند. ما انقلاب كرديم كه تكتك انسانها مهم باشند، صاحب اختيار باشند و بتوانند حرف بزنند. بتوانند مطالبه و سؤال كنند. در اين نامه اخير ما چند پيشنهاد داديم و عرض كرديم مقام معظم رهبري! شما گفتيد مردم ناراضي هستند و خودتان هم ناراضي هستيد. اگر هستيد، راه حلش اينهاست.
در برابر پيشنهاد يا هر اقدام اساسي، بازيهاي سياسي راه ميافتد. اگر كسي واقعا نگاه سياسي داشته باشد، اين فحشها كه به ما ميدهند، همهاش هديه است براي ما. كاملا دارند همه چيز را ميريزند در سبد ما. منتها به لحاظ انساني آدم ناراحت ميشود كه برخي از افراد چرا ميخواهند، اينقدر سقوط كنند؟ كجا ميرويد؟ ما قرار بود يك نظام آزاد متعالي انساني درست كنيم. شما اصلِ مخاطب قرار دادن رهبر و پيشنهاد دادن را ميخواهيد سركوب كنيد! تازه پيشنهاد دهنده، كسي است كه خودش هشت سال رئيس جمهور اين كشور بوده است. در اين صورت با مردم معمولي چه كار ميكنيد؟ ميگوييد اين كارها را رها كن! خب معلوم است كه اگر اين امور را اصلاح نكنيد، بعدا ميرود زير پوست و تبديل به يك پتانسيل سنگين و سيل ميشود و همه را ميبرد!
بهمن شريفزاده: وقتي نشود از رؤساي برخي از قوا سؤال كرد. وقتي نشود از شوراي نگهبان سؤال كرد. در انديشه بعضي كه سؤال كردن از رهبر، مساوي با كفر مطلق است.
دکتراحمدينژاد: كفر است! اين همان سقوط است.
رامين شريفزاده: بحثي درباره سير تحول مطبوعات كشور داشته باشيم. وقتي به دوران آقاي رفسنجاني نگاه ميكنيم، تعداد نشريات حدود 300 تا بود. با حضور آقاي خاتمي، تبديل به 1200 يا 1300 تا شد؛ يعني فضا بازتر شد. در زمان دولت شما حدود 3500 نشريه مجوز گرفت. سؤال من اينجاست كه با توجه به رشد تقريبا 200 درصدي، گاه در مطبوعات آن رشد فرهنگياي كه بايد داشته باشند و آزادانديشي و تفكر و بالا بردن فرهنگ مردم، ديده نميشود؛ به عنوان مثال در همين بحثي كه شما مطرح ميكنيد، بسياري از نشريات را ميبينيم كه در حال سكوتند. در بسياري از اتفاقات، نشريات سكوت ميكنند؛ مثل قضيه حمله به روزنامه ايران در سال 91؛ البته اگر اشتباه نكنم. پيشنهاد شما چيست؟ بالاخره بالا بردن سطح فرهنگ بايد از يك جايي شروع شود. مطبوعات خودش نقش عمدهاي در اين قسمت دارد. گسترش آن هم در دولت شما خيلي خوب بود. يعني اين آماري كه گفتم، آمار دقيقي بود. اما ماحصل كار را كه مي بينيم، چيز ديگري به نظر ميرسد.
دکتراحمدينژاد: اگر شما در دستگاه انديشهاي، الهي، انساني كه حاجآقا مختصري تشريح كردند، عمل كنيد، عوامل مؤثر يا فعالين يك طوري عمل ميكنند. اگر از اين فضا خارج شديم و رفتيم در دستگاه ديگر، كاركردها همه عوض ميشود. به نظرم دو سه علت دارد:
يكي اينكه خيليها كه نشريه گرفتند، اصلا دنبال ترويج انديشهاي نبودند. يك كار و حزب سياسي يا يك كالا و دانشي داشتند و ميخواستند آن را عرضه كنند. ما تلقيمان را از مطبوعات بايد درست كنيم. يك تلقي داريم كه مطبوعات، پيشتاز عرصه انديشه و آزادانديشي است. خيلي از كساني كه مجوز گرفتند، اصلا دنبال اين نبودند. ببينيد! بخشي از آنها دنبال كارهاي علمي و تخصصي و تبليغي يا ترويج يك دانش و فناوري بودند كه در جاي خود بسيار ارزشمند است. بخشي هم كه سياسيون هستند، از اين امكان به عنوان يك ابزار قوي در عرصه سياسي استفاده ميكنند، نه در عرصه تعالي انسان. از آن براي اينكه اثبات كنند خودشان خوبند و براي تخريب ديگران استفاده ميكنند. الان درصد بالايي از مطالب نشريات سياسي اصلا سازندگي ندارد. همهاش تخريب رقيب است. پيشنهاد سازندهاي ندارد. حالا اگر مردم عادي يك مقاله و پيشنهادي بدهند، آن را يك گوشه مينويسند و الا طراحان اصلي دائما طراحي ميكنند تا رقباي خود و كساني را كه ميخواهند تخريب كنند و از دل آن، خود را اثبات كنند.
اما يك عامل بسيار مهمتر، رفتار حكومت است. حكومت به معني عام اگر يك قالبي درست كند و بگويد همه بايد در اين قالب بينديشند يا يك سقفي براي پرواز انديشه در بخشهاي گوناگون قرار دهد، فضاي انديشه در جامعه خراب ميشود؛ اصلا انديشهاي طلوع نميكند.
بهمن شريفزاده: دعواها و تقابلات شروع ميشود.
دکتراحمدينژاد: انديشه و خلاقيت در آزادي رشد ميكند. شما وقتي قالب گذاشتيد و اصرار كرديد كه همه بايد در اين قالب بينديشند، اگر كسي چيزي گفت كه با ظاهر آن قالب نميخواند، يك تبر برداريد و بزنيد و بگوييد او خائن و منحرف است و يا از برخوردهاي شديد قضايي استفاده كنيد، اين كار اصلا راه تعالي انديشه را ميبندد. يا سقف بگذاريد و بگوييد از اينجا بالاتر نبايد بروند و در اقتصاد و انديشه و سياست اگر كسي بالاتر از اين برود، پايش را قلم ميكنيد، اين، راه خلاقيت را ميبندد كه متأسفانه عدهاي در عمل هم اين را انجام ميدهند.
بالاترين فرهنگ انساني در ايران طلوع كرده است. بزرگترين ذخاير فرهنگي در ايران است. اما وقتي اين را ميخواهيم بياوريم و در قالب هنري به بشريت عرضه كنيم، دچار مشكل ميشويم! براي اينكه با قالببندي و سقفگذاري، راه خلاقيت بسته شده است. اصلا نميگذاريم خلاقيت اتفاق بيفتد! در عرصه انديشه هم اصرار داريم هرچه نظر حاكمان است، بايد رخ دهد. اين به نوعي محدود كردن و نابود كردن انديشه است. خُب اين را بايد درستش كرد. تا اين را ميگوييم، ميگويند فلاني ضد انقلاب است! در حالي كه اين، اصل انقلاب است! چرا الان نبايد 500 فيلم داشته باشيم كه در دنيا بدرخشد؟ يعني ما آدم باعرضه نداريم؟! چرا داريم. يك ساختاري درست كرديم. چند تا آدم آنجا گذاشتيم كه سليقهاي اعمال نظر ميكنند و خط ميزنند. كسي كه خودش صاحب هيچ ارزشي و توليد برجستهاي نبوده و پيشگام نبوده، به خودش اجازه ميدهد ديگر هنرمندان را كنترل كند. نتيجه همين ميشود كه دهها و صدها محدوديت براي توليدات خلاقانه ايجاد ميشود.
آن انديشه استكباري و استعلايي باورش اين است كه اگر انسانها آزاد باشند، خراب مي شوند. اين، ظاهرش است. ته ذهنش چيست؟ ميگويد اگر آدمها آزاد باشند، او را نميپذيرند. اگر احتمال بدهد وقتي مردم آزاد باشند، او و امثال او را قبول ميكنند، صد برابر بيشتر از آزاديخواهان تاريخ، آزاديخواه ميشود! ولي چون خودشان را ميشناسند به مردم اعتماد ندارند و نميتوانند اين را بگويند و همواره محدوديت ايجاد ميكنند. باورشان اين است كه اگر مردم را آزاد بگذارند، مردم ميزنند زير كاسه آنها! مردم رشد ميكنند و بالاتر ميروند. معلوم است كه در اين صورت ديگر نميتوانند مديريتشان كنند. ميآيند و ميگويند مردم اگر آزاد باشند، فاسد ميشوند، و آنها بايد مردم را كنترل كنند تا فاسد نشوند. ريشه اين تفكر همان استكبار و استعلا است. باور دارند اگر مردم آزاد باشند، ميآيند بالاتر و ديگر آنها را قبول نميكنند. اما همين قصد غلط را ميآيند تحت عنوان اين كه مردم فاسد ميشوند، مطرح ميكنند. سئوال اين است كه خود شما كه هستيد؟ و شما چرا فاسد نميشويد؟ و چه كسي گفته كه شما خودتان فاسد نيستيد؟ اصل فساد همين تفكر است. شيطان چرا رانده شد؟ براي اينكه استكبار كرد. يك كلمه گفت من از انسان برترم. همين شيطان، انگيزاننده تمام مفاسد دنيا شده است. آيا شيطان در گوش طرف ميگويد فساد كن؟ نه! هماني كه خودش را ساقط كرده است ميگويد. ميگويد تو برتري! همين كه قبول كرد بالاتر و برتر است، تمام فجايع تاريخ پشتش ميآيد.
من يقين دارم اگر فضاي علم، انديشه و هنر آزاد شود، ظرف ده پانزده سال، علم و انديشه و هنر ايراني خودش را در دنيا به طور برجسته نشان ميدهد. مي رود در سكوي اول ميايستد. نه سكوي اول از منظر مستكبران! از منظر اثرگذاري در جامعه انساني. بسياري از مردم الان جرئت نميكنند نوآوري و خلاقيت فكري داشته باشند. بعد از سي و هشت سال در جمهوري اسلامي وقتي ميگويي آزادي، به شما فحش ميدهند! مگر نه اين كه اصلا انقلاب شد براي آزادي! ببين چقدر محدوديت درست شده كه وقتي از آزادي سخن ميگويي؛ انگار خلاف جريان حاكم حركت كردهاي.
اگر ما نوآوري در تفكر را آزاد ميگذاشتيم، تا الان انبوهي از انديشه نو و خلاق درست شده بود. ما انسان هوشمند و متفكر كم نداريم. منتها ميگويند اگر آزادي باشد، اين انسانها فاسد ميشوند. در واقع ميخواهند بگويند كه نبايد كسي از آنها جلو بزند. ميگويند كه خودشان سقف نهايي پرواز انديشه و تفكرند! در حالي كه از امام علي (ع) نقل است كه در راه كمال، آن حضرت هم سقف انسانها نيست. با اينكه كسي نميتواند بالاتر از ايشان پرواز كند. ولي به لحاظ نگاه به جامعه انساني ميگويد فكر نكنيد من سقفم!
بهمن شريفزاده: چون اصلا سقفي وجود ندارد. بينهايت است.
دکتراحمدينژاد: بله سقفي وجود ندارد! بينهايت است. اينها خيال و ادعا ميكنند كه طاغوت يعني اينكه كسي به حكومت بگويد چرا ظلم ميكني؟! بالاترين طغيان اين است كه عدهاي در مناصب حكومتي باشند و خودشان را سقف رشد و پرواز انديشه مردم بدانند. اين بزرگترين ظلم به بشريت است. متأسفانه الان گرفتار اين شدهايم. امام فرموده است حفظ نظام از اوجب واجبات است. اينها خيال كردند حفظ نظام با بستن راه پرواز انديشهها و جلوگيري از رشد فكري و آزادي ملت است! نه! امام مي گويد اين نظام بايد عدالت و آزادي را تأمين كند و مفاسد را برطرف كند تا بماند.
بهمن شريفزاده: اينها اصلا فراموش كردهاند كه نظام، نظام مردم است. مردم و حقوق اساسي مردم را حذف ميكنند، و مدعياند كه ميخواهند نظام را حفظ كنند.
رامين شريفزاده: يك اتفاقي هم در دولت شما افتاد و متأسفانه اين به پاي دولت شما نوشته شد.
دکتراحمدينژاد: كلا همه چيز به پاي من است!
رامين شريفزاده: نه، منظورم اين است كه ميدانم چون شما بارها درباره اين مسئله صحبت كرديد؛ حتي همان زمان. چون من خودم دائما پيگير همين بودم؛ مثل بحث خانه سينما يا بحث
قانون نانوشتهاي وجود دارد كه اصلا رئيسجمهور كارهاي نيست. قوه قضائيه كه خودش ميگيرد و ميبَرد. خودش را حاكم مطلق ميداند. خودشان را بالاتر از خدا ميدانند. ديديد كه دادستان مشهد گفت كه اختياراتش دو بند انگشت از خدا كمتر است! خُب وقتي اختيارات دادستان مشهد دو بند انگشت از خدا كمتر است، دادستان كل كه لابد هم سطح خداست.
بستن مطبوعات.
دکتراحمدينژاد: ببينيد واقعا در طول آن هشت سال، ما در حال نبرد با اين حلقه بسته بوديم. همان طور كه از اول تا آخر ضد ما بودند، ولي همزمان ميگفتند ما احمدي نژاد را آورديم. بسياري از كارهايشان را هم پاي من ميگذاشتند. من با نيروي انتظامي بر سر گشت ارشاد درگيري داشتم؛ منتها اختيارش دست من نبود. ضمن اينكه بعضي وقتها شرايطي پيدا ميشود كه آدم انرژي و وقتش در جاهاي ديگري متمركز مي شود. بايد هر دوران را در فضاي خودش بررسي كنيم و ببينيم آن دوره چه فضايي بوده است. ولي به رهبري گفتم، نوشتم و درتلويزيون هم گفتم كه من اين را قبول ندارم. ديگر چه بايد ميكردم؟ چون چيزي دستم نبود. يا مثلا خانه سينما! يكي از مشكلاتي كه در اصلاح قانون اساسي بايد حل شود، اين است كه طبق منطق مديريت، هركس فقط از يك جا بايد دستور بگيرد. به يك جا هم پاسخ دهد. يا در مورد هر موضوعي از يك نقطه بايد تصميمگيري كرد، نه از چند نقطه موازي. يك مثال بزنم! يك موقع مجلس تصويب كرد كه يك ميليارد دلار از ذخيره ارزي به وزارت نفت بدهيد. من گفتم مخالفم! اولا وزارت نفت هرچه بودجه ميخواهد، ميآورد دولت و وقتي دولت را نميتواند قانع كند، ميرود دم چند نماينده را ميبينيد و آنها هم يك ميليارد دلار مفت ميدهند. درثاني خلاف قانون اساسي است؛ چرا كه نظام برنامهريزي و تصميمگيري را به هم ميريزد. ما يك خزانهاي داريم. چه كسي درباره آن بايد تصميم بگيرد؟ اگر من جدا و شما جدا تصميم بگيريد چه ميشود؟ اصلا قابل مديريت نيست! حالا بياييد در فرهنگ، كه قضيه بدتر است. يك نفر در قم دستوري ميدهد، بايد اجرا شود. اصلا به مناسبات اجتماعي و مباني فكري كاري ندارد. البته من تا جايي كه توانستهام، جلويش ايستادهام. اما تنها من تصميمگيرنده نبودم. من واقعا با بستنِ مطبوعات مخالف بودم. اگر حكومت در عرصه فرهنگ بخواهد كاري كند، بايد بيايد انديشه بالاتري عرضه كند؛ نه اينكه كنترل انديشه كند. اصلا توليد انديشه، تعطيل شده است؛ چه برسد به توليد انديشه برتر. اينكه ما درب همه انديشهها را بگذاريم و بگوييم ما برتريم، اين همان طاغوت است. ما بايد ميدان دهيم تا تئوريهاي برتر و انديشههاي جديد توليد شود. وقتي درها بسته شوند، انديشهاي بيرون نميآيد. منتها يادمان نرود يك سيستمي بعد از انقلاب شكل گرفته و همين طور تا الان در هم تنيده شده است. ظاهرا دو تا جناح هستند. اينها درون سيستم براي قدرت با هم رقابت دارند. هر دو طرف ميگويند آن هشت سال، ساز ناكوك بوده است. خيلي مهم است. ميگويند ما داشتيم روندي را ميرفتيم، اين فرد آمده و اين روند را به هم زده است.
آنهايي كه شعار آزادي ميدهند اگر مسلط شوند، بيشتر از ديگري كنترل ميكنند؛ منتها با روش خودشان. با استفاده از رسانه! يعني طرف تا حرف بزند، با هجمه رسانهاي او را كنترل ميكنند و اين طرف هم با قوه قهريه كنترل ميكند. هر دوتايشان قائل به محدوديت آزادي هستند و خود را برتر از مردم عادي ميدانند. ادبياتشان از موضع تبختر است. حقي براي مردم قائل نيستند. خُب درطول هشت سال دولتهاي نهم و دهم در همه عرصهها درگيري بوده است. در عرصه اقتصادي، سياسي، سياست خارجي، فرهنگي و مطبوعات درگيري بوده است. اما قانون نانوشتهاي وجود دارد كه اصلا رئيس جمهور كارهاي نيست. قوه قضائيه كه خودش ميگيرد و ميبَرد. خودش را حاكم مطلق ميداند. خودشان را بالاتر از خدا ميدانند. ديديد كه دادستان مشهد گفت كه اختياراتش دو بند انگشت از خدا كمتر است! خُب وقتي اختيارات دادستان مشهد دو بند انگشت از خدا كمتر است، دادستان كل كه لابد هم سطح خداست. رئيس قوه كه بالاتر است! وقتي مصاحبه ميكنيم، صد تا تذكر دريافت ميكنيم. بعد ميشويم ضداخلاق! از جناحهاي سياسي تا راديو و تلويزيون و تا پايين و بالاتر بر سرت فرياد ميكشند. واقعا يك نبرد بوده است و من نميگويم وظايفم را كامل انجام دادم، ولي در حد توانم دويدم! نبايد اجازه سلطه در آن زمان به دشمن داده ميشد. يك خاطرهاي را كه قبلا گفتهام؛ ولي اگر دوباره منتشر كنيد، انشاءالله مفيد خواهد بود. من به رهبري گفتم تا به حال در عمرم احساس نياز به دروغ پيدا نكردهام؛ نه اينكه دروغ نگفتهام. چون ما عادت كردهايم راحت همين طور دروغ ميگوييم اما به لطف خدا تا كنون احساس نياز به دروغ براي جلب منفعت يا دفع ضرر پيدا نكردهام. اما يكجا هست كه ناچارم طوري حرف بزنم كه شايد برخي از آن برداشت دروغ كنند. من هر جا ميروم درباره قوه قضائيه كه ميپرسند، مجبورم اينطوري صحبت كنم. چون من ميدانم چه خبر است. ايشان با خنده گفتند اشكالي ندارد. من هم با خنده گفتم پس مسئوليتش به عهده شماست كه رئيس حكومتيد! ضمن اينكه بعضيها اصلا همه چيز را ابزار سياسي ميكنند. اصلا پروسه اصلاحگري يعني متناسب با شرايط و زمان و امكانات حركت كردن؛ همراهيكردن با جامعه در مسير اصلاح. اصلا اينكه يك عده بخواهند قهرمان شوند! يا اينكه ما برويم خودمان را بزنيم به ديواره آتش و كار را تمام كنيم! نه، اصلا. مگر اينكه شرايطي مانند كربلا برقرار شود. البته هيچگاه مانند كربلا كه نميشود؛ چون يگانه است. اينها خيلي مهم است. لايه فضاي سياسي ما به لحاظ اخلاق تقريبا تعطيل است و هيچ معياري وجود ندارد جز قدرتطلبي. اصلي وجود ندارد كه به اعتبار آن آدم بنشيند و با آنها حرف بزند. اصلا بگويند چه اصلي را قبول دارند تا من بر اساس همان با آنها محاجه كنم.
يك مثال! آن موقعي كه ما با گشت ارشاد مخالفت ميكرديم و ميگفتيم نبايد با مردم برخورد كنيد، تيمي در نيروي انتظامي درست شد. بالاخره يكسري خانمها هستند كه خيلي بد لباس ميپوشند و از طريق عرضه خودشان ارتزاق ميكنند كه اين ننگ جامعه اسلامي است. يعني ما يك مديريتي درست كردهايم كه اصلا اينها را آدم حساب نميكند. در حالي كه اينها محصول عمل همين مديريتهاي ماست. آن تيم عكسهاي اينها را ميگرفتند و با آنها آلبوم درست كرده بودند و ميبردند نزد مؤثرين كشور؛ از مراجع تقليد تا سياسيون و فرماندهان نظامي كه ما ميخواهيم اينها را بگيريم، ولي احمدينژاد نميگذارد. در حالي كه ما ميگفتيم اينها را مديريت كن، بقيه مردم را رها كن! بقيه مردم را بايد دعوت و معرفت افزايي و مهرباني كني. شما آنها را ول كردهايد و با مردم عادي برخورد ميكنيد. جوابش به من در جلسه خصوصي اين بود كه ميگفت اينها را كه ما نميتوانيم بگيريم! وقتي بگيريم، قوه قضائيه سريع آزاد ميكند. گفتم اين را درست كن! تو زورت به اينها يا به سيستم نميرسد، ميروي با تودههاي مردم برخورد ميكني. اين غلط است. حق نداري. اينها را من در تلويزيون گفتم. منتها سياسيون اينها را درز ميگيرند. به نسبت بيشترين اعتراضات به قوه قضائيه را ما انجام داديم. در مصاحبهها و سفرهاي استاني و تلويزيوني به طور قاطع گفتم. من اصلا جملاتم دو پهلو نيست. به صراحت گفتهام كه مقامات ارشد دستگاه قضايي ديگر صلاحيت ندارند. اين قانون اساسي ماست. رئيس دستگاه نه مديريت دارد نه عدالت. بايد برود! دين و اسلام اين طوري است. شوخيبردار نيست. ميگويند حالا كه هست بايد تحمل كنيد! پس هر لحظه كه هست، غاصب است.
اين يك نبرد است! در واقع نبرد ملت براي تعالي است. ما كوچكِ مردميم و مردم ما را گذاشتند آنجا و گفتند بيشتر كار كن. اين نبرد ادامه دارد و ازحضرت آدم بوده تا ان شاءالله آخر! ادامه دارد. اما مهم اين است كه در اين نبرد، جبهه حقطلبان و مردم پيروزند. در اين ترديدي نيست.
رامين شريفزاده: شما به عملياتيشدن پيشنهاداتتان به رهبري هم فكر كرديد؟
دکتراحمدينژاد: همهاش عملياتي است. تقريبا راهي جز اينها نيست. پيش خودتان بماند. اينها فرصتهاي آخر است.
بهمن شريفزاده: بيرونيها خيلي ناراحتند! چون اصلا نميخواستند شما اين حرفها را بزنيد.
دکتراحمدينژاد: بله! اينها دقيقا از اين ناراحتند كه ما حرف مردم را زديم و اين حرفها اگر برود در انتخابات، رأي ميآورد. اگر من حرفي ميزدم كه تودههاي مردم با آن مخالف بودند، اصلا سياسيون درباره آن حرفي نميزدند. اصلا تمام عصبانيت اين است كه اين سخنان و مواضع، بدنه مردم را همراه دارد. حرف آنها را ميزند. گفتند اينها دارند انديشهها را با خود همراه ميكنند. در حالي كه نيت ما اين نبود. ما داريم درس پس ميدهيم. آقاي شريفزاده استاد ماست! ببينيد ما نيتي ميكنيم. خدا با آن نيت، ما را ميسنجد. اما بسته به نيت، خدا ممكن است به كارها بركت دهد. يعني يك تبعاتي داشته باشد كه اصلا جزء هدفگذاري شما نبوده است. شما براي اين نتيجه، اين كار را نكردهايد. كه اگر ميكرديد، شرك بود. مثلا براي خودنمايي يا اينكه فردي پيشگامي فكري مردم را در دست بگيرد. همه چيز دست خداست. اگر فردي چنين كند، خودش طاغوت است! من دارم وظيفهام را انجام ميدهم. همان كه ميفهمم. ولي خدا بركت ميدهد. تبعاتي ميآيد كه در هدفگذاري اوليه نبوده است.
اولا خيلي از اين حريمهاي وهمي و نادرست كه در كشور درست كرده بودند، برداشته شد. حالا اول، غر ميزدند. ولي گفتيم نحوه اداره كشور اشكال دارد و حتي گفتيم نوكر رهبري هستيم؛ ولي اجازه دهيد كشور درست شود. مردم دارند له ميشوند. ارزشها و انقلاب و كشور در معرض آسيب جبرانناپذير است. اين كار ما باعث شد فضا كمي باز شود. الان دانشجويان ميگويند رفتار فلان نماينده رهبري، نادرست است، او را برداريد؛ اين نامه به نفع كشور بوده است. نظارت عمومي را توسعه داده است. به مردم شجاعت داده است. يك نگراني عمومي در مردم بود كه ما داريم به سمت سوريهايشدن پيش ميرويم و مستكبران داخلي هم از همين نگراني براي تحكيم خودشان استفاده ميكردند. خُب اين نگراني برداشته شد. چرا ما سوريه شويم؟ انگليس و آمريكا به سمت برنامهريزي و اقدام براي فروپاشي كشور ما رفتهاند. ما كه نميخواهيم تجزيه در كشورمان رخ دهد. جمهوري اسلامي بايد اصلاح شود و اين اصلاحات، اساسي باشد. به اين معناي اساسي كه مقام و جايگاه رهبري هم بايد مسئول و پاسخگو باشند. هرجا كه اقدامي انجام ميدهند، به اندازه همان اقدام بايد مسئول باشند. اين حرف اسلام است. اين حرف حق است. نميتوانيم بگوييم ايشان چون از آسمان تعيين شدهاند بنابراين هيچ مسئوليتي ندارند و راه يكطرفه است. اينكه بازگشت به قبل و غلط است. تعالي و عزت جايگاه و مقام رهبري در اين است كه اختيار و مسئوليت ايشان هم مطابق و بر اساس آزادي مردم باشد. اين به نفع كشور و انقلاب است. اصلاحات اساسي بايد به نفع مردم شكل گيرد. اينها همهاش مطالعه و بحث و پيشنهاد شده است. دشمنان بيروني خيلي عصبانياند. چرا كه معتقدند اين پيشنهادها، برنامه و طرح آنان براي فروپاشي را به عقب انداخت و يا منتفي كرد.
رهنما: چون آزادي است، يك مطلبي عرض كنم؛ چرا رهبري خودشان سكوت ميكنند؟ نامههاي شما را پاسخ نميدهند؟
دکتراحمدينژاد: اين مهم نيست ! ببينيد من كه دوست دارم ايشان تصميمات درست بگيرند؛ چون هم براي كشور مفيد است، هم براي دستگاه رهبري و هم براي مردم. اما اگر بر اساس پيشنهاد اينجانب تصميم بگيرند يا نگيرند، ما وظيفهمان را بر اساس آنچه فهميديم، انجام ميدهيم. ايشان ميتوانند زيرش بنويسند كه اينها اجرايي نيست؛ آنگاه پيشنهادهاي ديگري دارم. تلاش براي اصلاح و براي استقرار آزادي و عدالت تمام نميشود! يا ممكن است پيشنهادها را بپذيرند و دستور انجام آن را بدهند. ايشان ميتوانند به مجمع تشخيص مصلحت ارجاع دهند كه اين قوانين را بگرديد و ببينيد راهي براي جلب رضايت مردم هست؟ خيلي عالي ميشود اگر اين كار را انجام بدهند و براي مردم و كشور هم انشاءالله خيلي خوب خواهد شد.
رامين شريفزاده: متشكرم!
بهمن شريفزاده: متشكر از وقتي كه صرف كرديد.
پي نوشت ها:
1. قصص/4.
2. غاشيه/21 و22.
3. ص/72.