گروه سیاسی: دبیر شورایعالی امنیت ملی روز گذشته ناگفتهای را از سفر اخیر خود به کابل، پایتخت افغانستان رسانهای کرد. سفر آقای شمخانی به افغانستان که مقدمهای برای مذاکرات رسمی میان ایران و طالبان شد ظاهرا میتوانست آغازی مجدد برای مذاکرات جمهوری اسلامی و ایالات متحده نیز باشد. بر اساس آنچه دبیر شورایعالی امنیت ملی میگوید در این سفر مقامات آمریکایی حاضر در کشور افغانستان دو بار پیشنهاد مذاکره مستقیم با او را مطرح کردهاند که هر دو بار با پاسخ منفی طرف ایرانی روبرو شده است.
در همین رابطه چند ماه پیش نیز محمود واعظی، رییس دفتر رییسجمهور از هشت بار پیشنهاد مقامات دولت ترامپ برای مذاکره با مقامات ایرانی در سفر رییسجمهور روحانی به نیویورک خبر داده بود. شنیدههای قابل اتکایی نیز حاکی از آن است که مسئولان دستگاه دیپلماسی کشور نیز به تناوب در اجلاسهای گوناگون با پیشنهاد مذاکره طرف آمریکایی روبرو شده و میشوند و پاسخ تمامی این پیشنهادها برای گفتوگو یکسره منفی بوده است. اشتباه محاسباتی برخی مسئولان کشور و تصمیمسازان آن است که پیشنهاد مذاکره ایالات متحده را نشانگر ضعف آمریکا میدانند و پاسخ منفی به آن را نشانهای از اقتدار جمهوری اسلامی. از همین روست که هر بار با افتخار از پاسخ منفی به پیشنهاد مذاکره مقامات آمریکایی سخن میگویند.
گروهی دیگر از مسئولان که نگاهی ایدئولوژیک به سیاست خارجی ندارند هم با وجود آنکه میپذیرند که مذاکره ابزاری کارآمد برای پیشبرد دیپلماسی است؛ اما بازگشت به برجام را بهعنوان پیششرط پاسخ مثبت به پیشنهاد مذاکره آمریکا و آغاز مجدد گفتوگوها میان دو کشور اعلام میکنند؛ پیششرطی که حداقل تا زمانی که دونالد ترامپ در کاخ سفید است محقق نخواهد شد. در نتیجه هر دو گروه تصمیمگیر در ایران با دو رویکرد مختلف در پاسخ منفی به پیشنهاد مذاکره به اشتراک نظر رسیدهاند.
این شیوه رفتاری و سیاست انفعالی در دیپلماسی وضعیتی را ایجاد کرده است که دورنمای مثبتی از آینده وجود نداشته باشد و اقتصاد و سیاست در وضعیت بغرنجی که «عدم قطعیت» مینامند گرفتار آید. حقیقت آن است که غلبه نگاه ایدئولوژیک و آمریکاستیزانه سبب آن شده است که ابزار بودن مذاکره به دست فراموشی سپرده شود و شاهد آن باشیم که سخن از مذاکره با غرب و به خصوص آمریکا تبدیل به جرمی مستوجب مجازات شود، این نگاه به دیپلماسی سبب اتخاذ تصمیماتی است که نه تنها منافع ملی دراز مدت ایرانیان را تامین نمیکند بلکه سبب افزایش سختی معیشت روزمره مردم نیز میشود.
از طرف دیگر آن گروه از مسئولان دولتی که بازگشت به برجام را پیششرط پذیرش پیشنهاد مذاکره قرار میدهند در عمل ظرفیتهای دیگر عرصه دیپلماسی همچون موضوعات منطقهای را گروگان برجام قرار دادهاند. به عنوان مثال مذاکره و مشارکت با آمریکا در موضوعاتی از قبیل بحران سیاسی در افغانستان و جنگ سوریه دو موضوعی است که میتوان جدا از تنشها و اختلافات بر سر برجام با طرف آمریکایی به میز مذاکره بازگشت.
این قبیل مذاکرات که نقاط اشتراکی نیز میان سیاستهای ایران و آمریکا درباره آن یافت میشود شاید در ظاهر ارتباطی به توافق هستهای نداشته باشد اما در صورت موفقیتآمیز بودن میتواند سبب احیای برجام و یا دست یافتن به برجامی دیگر شود. محروم ساختن خود از ابزار مذاکره آن هم در شرایطی که طرف مقابل به شدت به آن تمایل نشان میدهد نمیتواند چندان با منافع ملی سازگار باشد؛ انتخاب راهی دیگر کم هزینهتر از ادامه راه پر سنگلاخ کنونی است!